جرقه عشق پارت ۱۲
اومد بیرون رفتم عقب کوک:کرم داری مگه سر آوردی این درها همینجوری نگاش میکردمو عقب عقب میرفتم که داشتم از پشت میوفتادم دستشو زد به کمرم و منو کشید بالا و من رفتم تو بغلش کوک:مراقب باش من:خ خوب وقتی تو میای جلو من میرم عقب میوفتادم بعد گرفت کامل بغلم کرد کوک:خیلی دوست دارم من:منم دوست دارم یجوری اومدی بیرون گفتم ازرائیل اومد بیرون کوک:ترسیدی من:سکته کردم گفتم الان بابامو میاری جلو چشم کوک:همین دیوونه بازیات منو عاشق خودت کردی بعد خندیدیم من:تو با این اخلاقت منو عاشق خودت کردی کوک:اخلاقم بده من:نه تو وقتی از دست اون مرده نجاتم دادی عاشقت شدم موقعی که زدی رو میز ببینم دستت درد نگرفت کوک:تخصوص میخواد که من تو این دو سال تونستم و الانم دستم سفت سفته من:اووو حالا من بزنم دستم شل میشه بعد دستمو گرفت بردم تو اتاق خودش من:کجا کوک:ببین بعد یدونه محکم زد رو میز کارش ۳۰۰ متر پریدم رو هوا من:ترسیدم کوک:اینم از این حالا تو بزن من:با اینکه نابود میشه ولی باشه(نابود میشه😐😂😂😂🤣🤣) بعد یدونه محکم زدن رو میزش درد گرفت ولی درد تویه موچ دستمو قورت دادم کوک:سوفیا درد داشت من:نه نه بعد دست زد به دستم من:آییییییی دستم نابود شد کوک:فکر نمیکردم انقدر بی جون باشی من:انتظار نداری که بیام بزنم و هیچ دردی نداشته باشم من دخترم تو پسری پسرا زورشون از دخترا بیشتره حالا یسری از دخترام زور دارن کوک:الان درد میکنه من:نه فقط کف دستم گیز گیز میکنه بعد خندید گفت کوک:گیز گیز من:میخندی چقدرم دوست دخترت برات مهمه دستم قرمز شد کوک:آیایایایا من به فکر دوست دخترم هست یه خطم روش بیوفته میمیرم ببینم دستتو من:فقط قرمز شده همین بعد دستمو گرفت نگاه کرد بعد با دستش دستمو میمالید و فوت میکرد واقعنم به فکر بود کوک:گیز گیز خیلی کیوت گفتی بگو یه بار دیگه من:گیز گیز زد زیر خنده مرد کوک:گیز گیز حالا بچگونه بگو من:عه پررو میشیا کوک:بگو دیگه تو رو خدا جون من من:جون خودت و قسم نخور کوک:پس اکه جون من برات مهم بگو بعد با لحن بچه گانه گفتم من:جیز جیز🙂😂 دوباره خندید کوک:خیلی کیوت من:حالا تو(نه جونگ کوک تو نه میمیره😍😂) کوک:باشه بعد با لحن کیوت و بچگونه گفت کوک:جیز جیز🙂 بعد من مردم من:تو که کیوت تر بودی عزیزم کوک:عشقم بگو عشقم من:عشقم کوک:توهم بودی خوب گیز گیز من:خیله خوب بسه بعد نشستم رو تختش فنری بود بعد میپریدم کوک:دوست داری من:آره چون تخته خودمم فنریه بعد جونگ کوک بغلم کرد کوک:همینجا تو بغلم بخواب من:تازه همین امروز باهم دوست شدیم کوک:آره ولی دو بار همو بوسیدیم من:درسته بعد محکم تو بغلش گرفتم بعد خوابید رو تخت منم طاق باز افتادم و خیلی عجیب خوابمون برد
از زبون جونگ کوک
ساعت زنگ خورد ساعت هفت بود
از زبون جونگ کوک
ساعت زنگ خورد ساعت هفت بود
۱۴.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.