ذوالفقار بیگ زرنه ای
شاعر بزرگ کورد، "ذوالفقار بیگ زرنهای کلهر" (ایوان) برادر "آقا بیگ" فرزند ملک "قاسم خان" و نوه "اقبال خان" جد بزرگ خانواده اقبالی زرنه، معاصر ناصرالدین شاه قاجار بوده است.
وی شاعری خوش ذوق بود، طبعی سلیم و زبانی روان داشت و به دو زبان فارسی و کوردی شعر میسروده است. گواه شعر و شاعری ذوالفقار بیگ اثری مکتوب به خط نستعلیق و به خط خود او میباشد. این اثر نسخهای خطی با جلدی از پوست آهو است که نزد اعقاب شاعر نگهداری میشود. در ابتدای این نسخه چنین نوشته شده است: «هاذا کتاب، نورستان ذوالفقار فقیر» و در صفحه ۲۳ دوباره چنین نوشته شده است: «هاذا کتاب نورستان کلام ذوالفقار فقیر حقیر شیخ درویش».
با توجه به عناوین موجود و مکتوب در این نسخه خطی مشخص می شود که ذوالفقار به مال دنیا پشت پا زده و فقر اختیاری را برگزیده و فقر را فخر خود دانسته است، او فردی متواضع و خاکسار بوده و غرور و خودبینی را از وجود خود دور ساخته و خود را حقیر شمرده است.
مضمون اشعار فارسی و کردی نسخه ذوالفقار، مناجات و ستایش خدا، وصف پیامبر و امامان و بخش قابل توجهی هم از آن در بیان حال مادرش بوده است و مواردی هم در مورد مسایل اجتماعی و مشکلات زندگی سروده است.
"سید یعقوب مایشتی" همنشین درویش ذوالفقار بوده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[شعر کوردی کلهوری]
هر لقمه لذت لذائی دارو
هر دلی و دلی رضائی دارو
هر يک گنائی جزائی دارو
هر کار بدی سزائی دارو
هر دريا دانۀ عميقی دارو
هرکه يک رفيق شفيقی دارو
هر راهويار پيل صراطی دارو
هر که روی حساو خلاتی دارو
هر حرف خاصی حساوی دارو
هر درده داری کتابی دارو
هر سرزمينی يک گلی دارو
هر گلُی فغان بلبلی دارو
هر کار خيری يک صبری دارو
هر شير نّری يکَبوری دارو
هر نو نمامی دماخی دارو
هر که آرزوی اطاقی دارو
هر کُرده مالی نوهالی دارو
نوهاليچ پی ويش خيالی دارو
هر ديوانه مستی مدهوشی دارو
هر جا ذاتيون خروشی دارو
ميرزام هر شيری يک بوری دارو
هر بَور نّری هژبری دارو
هر ولايتی امينی دارو
هر که آرزوی جمينی دارو
هر سپاه و سانی سرداری دارو
هر سواری هوای دياری دارو
هر کس ارادۀ طوافی دارو
دايم نه گردن طنافی دارو
هر سر سراوی يک جوئی دارو
دشت شاره زويل شاهوی دارو
ذوالفقار رفيق پاکبازی دارو
او جم که مشو نيازی دارو.
(۲)
[شعر فارسی]
نستعینلله از اعمال خویش
شکرلله از حدیث حال خویش
بنده از لطف حق آزاد شد
شکر حق گفت و بحق دلشاد شد
هادی حق بود و حق را یار بود
از حقیقتها وی هشیار بود
حسب حق جا دارد اندر پیه و پوست
کی شود مأیوس در درگاه دوست
بنده چون راه صداقت کیش بود
گمرهی کی در ره درویش بود
مرد حق کی بند نوش و نیش بود
حق شناس از هر چه بیاندیش بود
فکر و ذکرش شکر بود و مابقی
با حبیب حق شناسان ملحقی
دائم اندر لعن شیطان شقی
جود با اهل تقی و متقی
رایض دنیا و درویش عمل
حاصل اندر ریاضت چون جمل
بلکه انشاالله آخر از مراد
در جوار شیر حق مدفون باد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
وی شاعری خوش ذوق بود، طبعی سلیم و زبانی روان داشت و به دو زبان فارسی و کوردی شعر میسروده است. گواه شعر و شاعری ذوالفقار بیگ اثری مکتوب به خط نستعلیق و به خط خود او میباشد. این اثر نسخهای خطی با جلدی از پوست آهو است که نزد اعقاب شاعر نگهداری میشود. در ابتدای این نسخه چنین نوشته شده است: «هاذا کتاب، نورستان ذوالفقار فقیر» و در صفحه ۲۳ دوباره چنین نوشته شده است: «هاذا کتاب نورستان کلام ذوالفقار فقیر حقیر شیخ درویش».
با توجه به عناوین موجود و مکتوب در این نسخه خطی مشخص می شود که ذوالفقار به مال دنیا پشت پا زده و فقر اختیاری را برگزیده و فقر را فخر خود دانسته است، او فردی متواضع و خاکسار بوده و غرور و خودبینی را از وجود خود دور ساخته و خود را حقیر شمرده است.
مضمون اشعار فارسی و کردی نسخه ذوالفقار، مناجات و ستایش خدا، وصف پیامبر و امامان و بخش قابل توجهی هم از آن در بیان حال مادرش بوده است و مواردی هم در مورد مسایل اجتماعی و مشکلات زندگی سروده است.
"سید یعقوب مایشتی" همنشین درویش ذوالفقار بوده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[شعر کوردی کلهوری]
هر لقمه لذت لذائی دارو
هر دلی و دلی رضائی دارو
هر يک گنائی جزائی دارو
هر کار بدی سزائی دارو
هر دريا دانۀ عميقی دارو
هرکه يک رفيق شفيقی دارو
هر راهويار پيل صراطی دارو
هر که روی حساو خلاتی دارو
هر حرف خاصی حساوی دارو
هر درده داری کتابی دارو
هر سرزمينی يک گلی دارو
هر گلُی فغان بلبلی دارو
هر کار خيری يک صبری دارو
هر شير نّری يکَبوری دارو
هر نو نمامی دماخی دارو
هر که آرزوی اطاقی دارو
هر کُرده مالی نوهالی دارو
نوهاليچ پی ويش خيالی دارو
هر ديوانه مستی مدهوشی دارو
هر جا ذاتيون خروشی دارو
ميرزام هر شيری يک بوری دارو
هر بَور نّری هژبری دارو
هر ولايتی امينی دارو
هر که آرزوی جمينی دارو
هر سپاه و سانی سرداری دارو
هر سواری هوای دياری دارو
هر کس ارادۀ طوافی دارو
دايم نه گردن طنافی دارو
هر سر سراوی يک جوئی دارو
دشت شاره زويل شاهوی دارو
ذوالفقار رفيق پاکبازی دارو
او جم که مشو نيازی دارو.
(۲)
[شعر فارسی]
نستعینلله از اعمال خویش
شکرلله از حدیث حال خویش
بنده از لطف حق آزاد شد
شکر حق گفت و بحق دلشاد شد
هادی حق بود و حق را یار بود
از حقیقتها وی هشیار بود
حسب حق جا دارد اندر پیه و پوست
کی شود مأیوس در درگاه دوست
بنده چون راه صداقت کیش بود
گمرهی کی در ره درویش بود
مرد حق کی بند نوش و نیش بود
حق شناس از هر چه بیاندیش بود
فکر و ذکرش شکر بود و مابقی
با حبیب حق شناسان ملحقی
دائم اندر لعن شیطان شقی
جود با اهل تقی و متقی
رایض دنیا و درویش عمل
حاصل اندر ریاضت چون جمل
بلکه انشاالله آخر از مراد
در جوار شیر حق مدفون باد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
۵.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.