اقتصادِ خیلی مقاومتی 😕تورم کمرشکن😑علی برکت الله
پدر خیلی خداپرست بود؛ تا اینکه تورم تاریخی سال هفتاد و سه رخ داد. من آن زمان نوجوان بودم و برای اولین بار دریافتم که رابطهی مستقیمی میانِ (وجودِ) خدا و تورم برقرار است! البته آن زمان اصطلاح «تورم» خیلی رایج نبود و به جایِ آن «گرانی» مصطلح بود. پدر تا پیش از آن تاریخ، بندهی سرسپردهی خداوند بود که زمزمهی زیرِ لباش «خدا را شکر» و «توکل بر خدا» بود؛ اما در آن سال، برای نخستین بار در قامتِ مطالبهگر با خداوند وارد گفتگو شد که «خدایا مگر تو روزی رسان نبودی؟» و «مگر نگفتی از تو حرکت از من برکت؟» و سپس «برهانِ نظم» را به چالش میکشید که «چرا پس هر چی میدَوم دخلام با خرجام نمیخواند؟» اما خوب... همانطور که برتراند راسل به درستی تاکید میکند، تشکیکِ در برهانِ نظم فقط به تشکیک در وجودِ یک «ناظم» میانجامد و به انکارِ وجودِ خالق نمیانجامد برای همین خدا را شکر، پدر همچنان خداپرست ماند. اما در تورم سال نود و یک، پدر به مرحلهی خطرناکِ به چالش کشیدن «برهانِ علیت» کشیده شد😑 و با خدا واگویه میکرد که «اگر تو هستی پس تورم چرا دارد ما را از هستی میاندازد؟» و زبانم لال داشت تورم را به عنوانِ «علت العلل» میدید🤦 وقتی تورم سال نود و هفت شروع شد، دلِ ما بچهها پر از آشوب شد و نگران بودیم که پدر اینبار مستقیما برود سراغِ «برهان هستیشناختی» و ملحد شود! اما بخت با خداوند یار بود! ما بچهها که دیگر از آب و گِل درآمده بودیم، به پدر پیشنهاد دادیم که با درجهی «از کارافتادگی» بازنشسته شود و ما ماهانه به حساباش واریزی خواهیم داشت. پدر پذیرفت و در حالی که تصور میکرد «از کار افتادگی» نوعی شغل است، به تنظیمات کارخانه بازگشت و دوباره به خدا، با تمامِ صفاتش ایمان آورد و چون مانند مسئولان جمهوریِ اسلامی خرید نمیرفت و با قیمتها سر و کار نداشت، سراسر ایمان و معنویت شد و حتی «برهانِ نظم» را هم که برهانی سست است، پذیرفت به طوری که هر بار که ما گلایه میکنیم که دلار دارد به صد تومان نزدیک میشود و آینده مبهم است، نفسی عمیق میکشد و در حالی که سرش را تکان میدهد و نفساش را فوت میکند، میگوید: شما بچهها اصلا به خدا توکل ندارید و شکرگزار نیستید که نعمت از زمین و آسمان میبارد
۱۷۷.۴k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱