برترین عشق پارت ۴۷
کوک:میدونی که من این شخصیت و دوست دارم ده دفع تو بازیام آورده بودمش من:آره اینو دوست داشتی بعد زدم زیر خنده یاد اون موقعی افتادم که گرفتم اسباب بازی جونگ کوک و شیکوندم کوک:به چی میخندی من:واییی یه بار یدونه داشتی آورده بودی زدم شیکوندمش بعد گریه کردی😂😂🤣🤣🤣🤣🤣😂😂 کوک:بله و ازم عذرخواهی هم نکردی من:مگه اجازه دادی میخواستم بیام میگفتی نمیخوام ببینمت😐😂 کوک:هنوزم ناراحتم اسباب بازی منو شیکوندی من:بده اونم بشگونم کوک:نه نمیدم این برای لویه من:😂😂🤣🤣🤣🤣 باشه عزیزم و الانم بابت اون شیکستن معذرت میخوام کوک:لازم نیست چون من بخشیدمت من:😊
دو سال بعد
لویی الان دو سالشه و راه میره ولی فعلا حرف نمیزنه و فقط آیه یه یه یه یه😂 بعد همینجوری نشسته بودیم لویم وسطمون بود هی داد میزنه و میگفت ععععععععع آیه یه یه یه من:اوه قولدور کوک:من گفته باشم این بچه آخر دعوایی میشه من:اون که صد درصد بعد خودمو خم کردم و رفتم جلو صورت لویی و بهم نگاه کرد و خندید بعد زبونمو در آوردم سمتش اونم کرد کوک:اهمممم بعد بهش نگاه کردم به جونگ کوک من:عزیزم بابایت حسودیش شده کوک:کی گفته من:من گفتم کوک:شما بیخود کردی یهو لویی چشماش درشت شد من:بچه یاد گرفت بعد لویی پاشد رو مبل وایساد رفت سمت جونگ کوک کوک:چیه اخم کردی😐 لویی:بلا چی به ممنی م چیلی موگویی کوک:دوست دارم لویی:بد 😡 کوک:تو بدی لویی:تولی کوک:نه تویی لویی:تولی تولی تولی ممنی بابایی موگوعه م بدم😢 من:مامانم اول خودت شروع کردی خوب کوک:منو ببین پسر جون بعد جونگ کوک دستشو زد به لویی لویی:بی م دش نژن😐 بعد جونگ کوک یدونه زد تو بازوش آروم بعد لویی دست به کار شد رفت جلو یدونه با مشت قشنگ زد تو صورت جونگ کوک لویی:چوفتم(یعنی گفتم😐😂) بی م دش نژن من:عاااا لویی بیا کوک:منو دوست ندارید دیگه پس من میرم بعد لویی اومد من:مامانم چرا میزنی بابای تو رو دوست داره دوسش داشته باش ببین ناراحت شد داره میره مامانی باهات قهر میشه ها بدو برو نزار بره بعد لویی از رو مبل رفت پایین و دویید رفت طرف جونگ کوک اینه خرگوشا بعد صدا در میاورد لویی:بابایی بعد جونگ کوک وایساد رفتم جلو جونگ کوک لویی:بابایی ببشید با م قهل نتون ببشید ژدمت نلو تولوخدا بعد رفت پا جونگ کوک و گرفت که نره لویی:نوموتونی بلی نمیزالم بعد جونگ کوک نشست جلو لویی کوک:یه دلیل بیار که نرم لویی:دوجت دالم نلو کوک:دوسم داری لویی:اوم بعد جونگ کوک خندید و لویو گرفت بغل کرد کوک:بابایو بوس کن بعد لویی لپ جونگ کوک و بوس کرد کوک:قربون پسرم بشم منم دوست دارم من:اگه اینطوریه پس من اینجا نخودم بعد جونگ کوک بلند شد اومد طرف من کوک:تو که نفس منی زندگی منی من:😊 بعد دستمو گرفت و اومد جلو تر(جلو بچه😐)
دو سال بعد
لویی الان دو سالشه و راه میره ولی فعلا حرف نمیزنه و فقط آیه یه یه یه یه😂 بعد همینجوری نشسته بودیم لویم وسطمون بود هی داد میزنه و میگفت ععععععععع آیه یه یه یه من:اوه قولدور کوک:من گفته باشم این بچه آخر دعوایی میشه من:اون که صد درصد بعد خودمو خم کردم و رفتم جلو صورت لویی و بهم نگاه کرد و خندید بعد زبونمو در آوردم سمتش اونم کرد کوک:اهمممم بعد بهش نگاه کردم به جونگ کوک من:عزیزم بابایت حسودیش شده کوک:کی گفته من:من گفتم کوک:شما بیخود کردی یهو لویی چشماش درشت شد من:بچه یاد گرفت بعد لویی پاشد رو مبل وایساد رفت سمت جونگ کوک کوک:چیه اخم کردی😐 لویی:بلا چی به ممنی م چیلی موگویی کوک:دوست دارم لویی:بد 😡 کوک:تو بدی لویی:تولی کوک:نه تویی لویی:تولی تولی تولی ممنی بابایی موگوعه م بدم😢 من:مامانم اول خودت شروع کردی خوب کوک:منو ببین پسر جون بعد جونگ کوک دستشو زد به لویی لویی:بی م دش نژن😐 بعد جونگ کوک یدونه زد تو بازوش آروم بعد لویی دست به کار شد رفت جلو یدونه با مشت قشنگ زد تو صورت جونگ کوک لویی:چوفتم(یعنی گفتم😐😂) بی م دش نژن من:عاااا لویی بیا کوک:منو دوست ندارید دیگه پس من میرم بعد لویی اومد من:مامانم چرا میزنی بابای تو رو دوست داره دوسش داشته باش ببین ناراحت شد داره میره مامانی باهات قهر میشه ها بدو برو نزار بره بعد لویی از رو مبل رفت پایین و دویید رفت طرف جونگ کوک اینه خرگوشا بعد صدا در میاورد لویی:بابایی بعد جونگ کوک وایساد رفتم جلو جونگ کوک لویی:بابایی ببشید با م قهل نتون ببشید ژدمت نلو تولوخدا بعد رفت پا جونگ کوک و گرفت که نره لویی:نوموتونی بلی نمیزالم بعد جونگ کوک نشست جلو لویی کوک:یه دلیل بیار که نرم لویی:دوجت دالم نلو کوک:دوسم داری لویی:اوم بعد جونگ کوک خندید و لویو گرفت بغل کرد کوک:بابایو بوس کن بعد لویی لپ جونگ کوک و بوس کرد کوک:قربون پسرم بشم منم دوست دارم من:اگه اینطوریه پس من اینجا نخودم بعد جونگ کوک بلند شد اومد طرف من کوک:تو که نفس منی زندگی منی من:😊 بعد دستمو گرفت و اومد جلو تر(جلو بچه😐)
۱۸.۶k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.