part 6
اون مرتیکع عوضی رو سپردیم دست مدیر رستوران ، آرشامم داشت وستا رو آروم میکرد ، منم نازی رو بردم بیمارستان ...
همون جور که فک میکردم دکتر گفت به خاطر شوکیه که بهش وارد شده ...
یه پرستار پیر اومد بهش سرم زد و گفت که بدنش خیلی ضعیفه احتمالا زیاد براش پیش میاد و تقریبا نیم ساعت دیگه بهوش میاد
به آرشام خبر دادم که هم خیال وستا رو راحت کنم و بگم که غذاشونو بخورن من پیش نازی میمونم ولی باید اعتراف کنم که فک نمیکردم بدنش اینقد ضعیف باشه که بخاطر همچین چیزی غش کنه ! ازین به بعد باید بیشتر مواظب نازیم باشم
{وجی: نه بابا صاحب شدی ، نازیم ؟ ° اصن تو چه مرگته:/ }
نازی ~
بوی بیمارستانو حس کردم ، ای خدا بازم این جای لعنتی ! دیگه خودمم دارم خسته میشم از بس سر از اینجا در میارم البته تقصیر من نیست که از وقتی به دنیا اومدم اینجوریم ...
اطرافمو نگا کردمو ... عرررر ارتااا چی بگم الان!!؟
کم کم قضیه رو تجزیه تحلیل کردمو یادم اومد ، من تو بغلش غش کردممممم وایییییی ... اصن من از کی تاحالا انقد خجالتی شدم :/
پوفف نمد چیکار کنم خودمو عین مشنگا زدم به خواب :/
....
«خوشگل وحشی»
همون جور که فک میکردم دکتر گفت به خاطر شوکیه که بهش وارد شده ...
یه پرستار پیر اومد بهش سرم زد و گفت که بدنش خیلی ضعیفه احتمالا زیاد براش پیش میاد و تقریبا نیم ساعت دیگه بهوش میاد
به آرشام خبر دادم که هم خیال وستا رو راحت کنم و بگم که غذاشونو بخورن من پیش نازی میمونم ولی باید اعتراف کنم که فک نمیکردم بدنش اینقد ضعیف باشه که بخاطر همچین چیزی غش کنه ! ازین به بعد باید بیشتر مواظب نازیم باشم
{وجی: نه بابا صاحب شدی ، نازیم ؟ ° اصن تو چه مرگته:/ }
نازی ~
بوی بیمارستانو حس کردم ، ای خدا بازم این جای لعنتی ! دیگه خودمم دارم خسته میشم از بس سر از اینجا در میارم البته تقصیر من نیست که از وقتی به دنیا اومدم اینجوریم ...
اطرافمو نگا کردمو ... عرررر ارتااا چی بگم الان!!؟
کم کم قضیه رو تجزیه تحلیل کردمو یادم اومد ، من تو بغلش غش کردممممم وایییییی ... اصن من از کی تاحالا انقد خجالتی شدم :/
پوفف نمد چیکار کنم خودمو عین مشنگا زدم به خواب :/
....
«خوشگل وحشی»
۳.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.