ای که برداشتی از شانه ی موری باری
ای که برداشتی از شانه ی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر ِ من برداری
ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی
من پریشان تر از آنم که تو می پنداری
هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری
موجم و جرأتِ پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار
تو هم ای آیینه از دیدنِ من بیزاری؟
فاضل نظری
بهتر آن بود که دست از سر ِ من برداری
ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی
من پریشان تر از آنم که تو می پنداری
هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری
موجم و جرأتِ پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار
تو هم ای آیینه از دیدنِ من بیزاری؟
فاضل نظری
۱۸.۶k
۲۴ آذر ۱۴۰۱