عاشقانه
چیست این افسانه ی دلدادگی در شبِ تارم
لعنت به تو ای شب که نیست آرام و قرارم
در حال و هوای خیالت گُمشده ای بی نشانم
کجای شبی که ابری پُر از بارانم
با نگاهم دخیل بستم به حرم چشمانت
بیا شبی مرا حاجت روا کن زیبا نگارم
مرا هراسی نیست زِ رسوایی این دلدادگی
می هراسم از به یغما رفتن بهارم
لعنت به تو ای شب که نیست آرام و قرارم
در حال و هوای خیالت گُمشده ای بی نشانم
کجای شبی که ابری پُر از بارانم
با نگاهم دخیل بستم به حرم چشمانت
بیا شبی مرا حاجت روا کن زیبا نگارم
مرا هراسی نیست زِ رسوایی این دلدادگی
می هراسم از به یغما رفتن بهارم
۶.۲k
۲۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.