در ابتدای آشنایی با فردی که برای ما جذاب است، مشتاقیم دائ
در ابتدای آشنایی با فردی که برای ما جذاب است، مشتاقیم دائم با او در تماس باشیم. به هر بهانهای، با او حرف بزنیم، هر مکالمه ای را طولانیتر کنیم، دیدارهای زودرس را تجربه کنیم، و او را بخش مهمیاز دنیای خود میخواهیم، آن هم در کوتاه ترین زمان ممکن.
آن چه از یاد میبریم، روند زندگی اوست. او که دارد دنیای خودش را میگذراند، روزمرگی های خود را دارد، معاشرتهایش پیش از ملاقات با ما تنظیم شده، تعریفش از ارتباط ممکن است در تناقض کامل با ما باشد، شکل حس ما و حساسیتهای ما را اصلا نمیداند، و ممکن است جای خالی چندانی در دورانش نمانده باشد. یا اساسا به اندازه ما شوق و تمنای معاشرت نداشته باشد.
بعد، ما نفس او را بند میآوریم، و از رفتار روزمره و ساده او اینطور برداشت میکنیم که در حال بی اعتنایی و توهین به ماست. کم کم آزرده میشویم، شروع به رفتارهای اغراق آمیز میکنیم، عمدا به او بی توجه میشویم، یا بدتر تلاش میکنیم توجهش را جلب کنیم، حتی با تلخ شدن. به ندرت آنقدر بالغانه رفتار میکنیم که اکسیر جادویی زمان، ریشه این آشنایی را سیراب کند.
آشنایی شیرینی که میتواند مجالی برای تنفس هوای تازه در روزگار ابری ما باشد، به همین سادگی به باد میرود. بیا برایت تعریف کنم خود من در آستانه چهل سالگی، هنوز یاد نگرفتهام به آدمها فرصت بدهم برایم در زندگیشان جایی باز کنند. یاد نگرفتهام امان بدهم آدمهای محبوب نو آشنا، کمیدلتنگم شوند، یا اصلا فرصت کنند که برایم تازه بمانند. یاد نگرفته ام به ترس آدمها از معاشرت تازه احترام بگذارم، و اجازه بدهم هرکسی با ریتم خودش در پیست ناهموار زندگی برقصد.
صبر، ستون اصلی آشنایی تازه با کسی است که دوستش داری. درست مثل دم کردن چای آویشن. اگر کم دم بکشد، تلخی زهرمانند آویشن میماند، اگر زیاد بجوشد عطر آویشن تند میشود و گلویت را میسوزاند. تو مثل من نباش. در مصاف با زیبایی دلربای نویافته یا در مواجهه با کسی که با او حرفهای زیادی برای گفتن داری، سریع بدل به عاشق بی طاقت یا رفیق متوقع نشو. زیر شعله را کم کن، به اندازه برایش باش، به اندازه برایش نباش، و امان بده تا آویشن محبت و شناخت متقابل درست وحسابی دم بکشد. که چای آویشن و معاشرت با آدم محبوب، هر دو علاج دردهای روحند...
آن چه از یاد میبریم، روند زندگی اوست. او که دارد دنیای خودش را میگذراند، روزمرگی های خود را دارد، معاشرتهایش پیش از ملاقات با ما تنظیم شده، تعریفش از ارتباط ممکن است در تناقض کامل با ما باشد، شکل حس ما و حساسیتهای ما را اصلا نمیداند، و ممکن است جای خالی چندانی در دورانش نمانده باشد. یا اساسا به اندازه ما شوق و تمنای معاشرت نداشته باشد.
بعد، ما نفس او را بند میآوریم، و از رفتار روزمره و ساده او اینطور برداشت میکنیم که در حال بی اعتنایی و توهین به ماست. کم کم آزرده میشویم، شروع به رفتارهای اغراق آمیز میکنیم، عمدا به او بی توجه میشویم، یا بدتر تلاش میکنیم توجهش را جلب کنیم، حتی با تلخ شدن. به ندرت آنقدر بالغانه رفتار میکنیم که اکسیر جادویی زمان، ریشه این آشنایی را سیراب کند.
آشنایی شیرینی که میتواند مجالی برای تنفس هوای تازه در روزگار ابری ما باشد، به همین سادگی به باد میرود. بیا برایت تعریف کنم خود من در آستانه چهل سالگی، هنوز یاد نگرفتهام به آدمها فرصت بدهم برایم در زندگیشان جایی باز کنند. یاد نگرفتهام امان بدهم آدمهای محبوب نو آشنا، کمیدلتنگم شوند، یا اصلا فرصت کنند که برایم تازه بمانند. یاد نگرفته ام به ترس آدمها از معاشرت تازه احترام بگذارم، و اجازه بدهم هرکسی با ریتم خودش در پیست ناهموار زندگی برقصد.
صبر، ستون اصلی آشنایی تازه با کسی است که دوستش داری. درست مثل دم کردن چای آویشن. اگر کم دم بکشد، تلخی زهرمانند آویشن میماند، اگر زیاد بجوشد عطر آویشن تند میشود و گلویت را میسوزاند. تو مثل من نباش. در مصاف با زیبایی دلربای نویافته یا در مواجهه با کسی که با او حرفهای زیادی برای گفتن داری، سریع بدل به عاشق بی طاقت یا رفیق متوقع نشو. زیر شعله را کم کن، به اندازه برایش باش، به اندازه برایش نباش، و امان بده تا آویشن محبت و شناخت متقابل درست وحسابی دم بکشد. که چای آویشن و معاشرت با آدم محبوب، هر دو علاج دردهای روحند...
۳.۷k
۰۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.