پارت1
#کابوس_یک_روزه🌴
#پارت1💥💫
..__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.
امروز از صبح دلشوره داشتم با تلفنی هم که شد هم نور علی نور شد بعد از هشت سال تازه یادشون افتاده یه
رویای بیچاره ای هم تو این دنیا وجود داره.
نمیدونم چیکار کنم باید مرخصی بگیرم باید برگردم تهران به شهر نفرین شده برای من.
.سالم رویا خانم گل وبلبل چخبر دختر
با صدای سوگل از فکر آمدم بیرون سوگل دوست دانشگاه وهمکارمه
.سالم سوگلی
سوگل. چخبر تو فکری
یه آه کشیدمو گفتم :
از تهران زنگ زدن گفتن حال حاج بابا خوب نیست میخواد منو ببینه
اخماش رفت تو هم ویه پوز خنده زد
سوگل :هه االن یادشون افتادی بعد این همه سال
نمیدونم سوگل باید برم ببینمش
سوگل :توغلط میکنی بخدا قلم پاتو میشکونم
اگه نرم یه عمر عذاب وجدان میگیرم
سوگل :حاالببین این پیر خرفت بهت مرخصی میده بعد عزم رفتن کن
غلط میکنه نده دو سال عین چی دارم براش کار میکنم تا حاال هم مرخصی نگرفتم باید بده
تو دانشگاه طراحی ودوخت لباس خونده بودم یکی از بهترین طراحهای شرکت بودم شرکت ما یه شرکت پوشاک در
زمینه طراحی ودوخت لباس تو تبریز بود من از هشت سال پیش که رشته طراحی ودوخت تو تبریز قبول شدم به این شهر اومدم و تا الان اینجام
رویا... رویا
هان
سوگل :پاشو پرنسس تشریف آوردن
بااین حرفش یه لبخند زدم
رییس شرکت یه زن پنجاه وپنج ساله بد اخالق. سختگیر. وفوق االده خوش تیپ بود وقتی بد اخالق میشد سوگل
بهش میگفت پیر خرفت.
من :برم ببینم چی میگه مرخصی میده
@clip__asma
#پارت1💥💫
..__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.__.
امروز از صبح دلشوره داشتم با تلفنی هم که شد هم نور علی نور شد بعد از هشت سال تازه یادشون افتاده یه
رویای بیچاره ای هم تو این دنیا وجود داره.
نمیدونم چیکار کنم باید مرخصی بگیرم باید برگردم تهران به شهر نفرین شده برای من.
.سالم رویا خانم گل وبلبل چخبر دختر
با صدای سوگل از فکر آمدم بیرون سوگل دوست دانشگاه وهمکارمه
.سالم سوگلی
سوگل. چخبر تو فکری
یه آه کشیدمو گفتم :
از تهران زنگ زدن گفتن حال حاج بابا خوب نیست میخواد منو ببینه
اخماش رفت تو هم ویه پوز خنده زد
سوگل :هه االن یادشون افتادی بعد این همه سال
نمیدونم سوگل باید برم ببینمش
سوگل :توغلط میکنی بخدا قلم پاتو میشکونم
اگه نرم یه عمر عذاب وجدان میگیرم
سوگل :حاالببین این پیر خرفت بهت مرخصی میده بعد عزم رفتن کن
غلط میکنه نده دو سال عین چی دارم براش کار میکنم تا حاال هم مرخصی نگرفتم باید بده
تو دانشگاه طراحی ودوخت لباس خونده بودم یکی از بهترین طراحهای شرکت بودم شرکت ما یه شرکت پوشاک در
زمینه طراحی ودوخت لباس تو تبریز بود من از هشت سال پیش که رشته طراحی ودوخت تو تبریز قبول شدم به این شهر اومدم و تا الان اینجام
رویا... رویا
هان
سوگل :پاشو پرنسس تشریف آوردن
بااین حرفش یه لبخند زدم
رییس شرکت یه زن پنجاه وپنج ساله بد اخالق. سختگیر. وفوق االده خوش تیپ بود وقتی بد اخالق میشد سوگل
بهش میگفت پیر خرفت.
من :برم ببینم چی میگه مرخصی میده
@clip__asma
۲.۲k
۲۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.