ساقی بده پیمانه ای زآن می که بی خویشم کند

ساقی بده پیمانه ای زآن مِی که بی خویشم کند
بر حُسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند

زان مِی که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند

نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

بستاند این سرو سهی، سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند
#رهی_معیری‌
دیدگاه ها (۲)

صدایت را جرعه‌جرعه می‌نوشممستانه سبز می‌شوم و شاخ و برگ می‌د...

-ناگهان خوابی مرا خواهد ربودمن تهی خواهم شد از فریاد درد.. #...

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوستآرام و قراردل دیوانه ی من ...

آرزویم اینست کهبهاری بشود روزوشبتومن از دور ببینم که پر از ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط