ساقی بده پیمانه ای زآن مِی که بی خویشم کند
ساقی بده پیمانه ای زآن مِی که بی خویشم کند
بر حُسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان مِی که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
بستاند این سرو سهی، سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند
#رهی_معیری
بر حُسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان مِی که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
بستاند این سرو سهی، سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند
#رهی_معیری
۴.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.