سرت را که روی شانه ام بگذاری ،
سرت را که روی شانه ام بگذاری ،
حرف ها دارد برایت نجوا کند ...
حرف ها ، از جنس سروده هایی که در آستانه ی غزل شدن مرثیه گشتند ...
وسوسه ای از جنس مرداب ها مرا سوی خود می کشد
هوا ، هوای بی خیالی است اما با این همه بی خیالی و جنون ،
واهمه ای درونم است واهمه ای از جنس نبودن با تو
خدایا !!!
باید بودنم را به گونه ای فریاد بزنم تا که همه بدانند نیلوفرانه با تو می مانم...
حرف ها دارد برایت نجوا کند ...
حرف ها ، از جنس سروده هایی که در آستانه ی غزل شدن مرثیه گشتند ...
وسوسه ای از جنس مرداب ها مرا سوی خود می کشد
هوا ، هوای بی خیالی است اما با این همه بی خیالی و جنون ،
واهمه ای درونم است واهمه ای از جنس نبودن با تو
خدایا !!!
باید بودنم را به گونه ای فریاد بزنم تا که همه بدانند نیلوفرانه با تو می مانم...
۳۶۸
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.