ادامه پارت قبل 🗿
ادامه پارت قبل 🗿
گیج و کلافه لب زدم :
رها- روانی شدم یکی میگه تنوع طلبه یکی میگه نیست، مغزم دیگه کشش نداره.
همشون خیره شدن بهم، کلافه روی تشکی که پهن کرده بودم دراز کشیدم و زل زدم به سقف، انقدر فکر و خیالای عجیب غریب کردم که نفهمیدم کی خوابم برد.
با صدای فین فین کسی بیدار شدم، تاریک بود و چیزی معلوم نبود ولی صدای فین فین از کنار من بود، آروم چرخیدم سمت ترانه و گفتم :
رها- تران؟
با صدای گرفتهای گفت :
ترانه- بله؟
رها- گریه میکنی؟
فین فین کرد و گفت :
ترانه- نه.
رها- چرا عر میزنی؟
ترانه- بیخیال رها بخواب.
رها- بخاطر طاها؟
ترانه- نه.
آروم تو جام نشستم و گفتم :
رها- بریم بیرون؟
متعجب گفت :
ترانه- الان؟
سری تکون دادم و گفتم :
رها- آره.
ترانه- باشه.
آروم از جامون بلند شدیم، گوشیم رو برداشتم و هودیم رو تنم کردم و ترانه هم سویشرتش رو پوشید و آروم از اتاق خارج شدیم، سوییچ ماشین طاها رو برداشتیم آروم از خونه خارج شدیم.
ترانه نشست پشت فرمون و راه افتاد.
چند دیقهای تو سکوت گذشت که گفتم :
رها- ترانه ناراحت نباش.
لبخند بیجون زد و گفت :
ترانه- من خیلی وقته قید طاها رو زدم رها، گریههای من برای یه چیز دیگهاس.
متعجب پرسیدم :
رها- قیدشو زدی؟ چرا؟ پس برای چی گریه میکنی؟
نفس عمیقی کشید و گفت :
ترانه- من از روزی که تصادف کردی قید طاها رو برای همیشه زدم، چون فهمیدن طاها تورو دوست داره و من خودمو کشیدم عقب و الان فقط و فقط برای رسیدن شما دوتا بهم کمک میکنم و دلیل گریه کردنم...
لباشو روهم فشرد و گفت :
ترانه- نمیتونم بگم رها، دلیلش...دلیلش شخصیه.
آهانی زمزمه کردم و چیزی نگفتم، سرمو تکیه دادم به شیشه و درحالی که زیرلب آهنگ رو زمزمه میکردم به بیرون نگاه کردم.
#عشق_پر_دردسر
گیج و کلافه لب زدم :
رها- روانی شدم یکی میگه تنوع طلبه یکی میگه نیست، مغزم دیگه کشش نداره.
همشون خیره شدن بهم، کلافه روی تشکی که پهن کرده بودم دراز کشیدم و زل زدم به سقف، انقدر فکر و خیالای عجیب غریب کردم که نفهمیدم کی خوابم برد.
با صدای فین فین کسی بیدار شدم، تاریک بود و چیزی معلوم نبود ولی صدای فین فین از کنار من بود، آروم چرخیدم سمت ترانه و گفتم :
رها- تران؟
با صدای گرفتهای گفت :
ترانه- بله؟
رها- گریه میکنی؟
فین فین کرد و گفت :
ترانه- نه.
رها- چرا عر میزنی؟
ترانه- بیخیال رها بخواب.
رها- بخاطر طاها؟
ترانه- نه.
آروم تو جام نشستم و گفتم :
رها- بریم بیرون؟
متعجب گفت :
ترانه- الان؟
سری تکون دادم و گفتم :
رها- آره.
ترانه- باشه.
آروم از جامون بلند شدیم، گوشیم رو برداشتم و هودیم رو تنم کردم و ترانه هم سویشرتش رو پوشید و آروم از اتاق خارج شدیم، سوییچ ماشین طاها رو برداشتیم آروم از خونه خارج شدیم.
ترانه نشست پشت فرمون و راه افتاد.
چند دیقهای تو سکوت گذشت که گفتم :
رها- ترانه ناراحت نباش.
لبخند بیجون زد و گفت :
ترانه- من خیلی وقته قید طاها رو زدم رها، گریههای من برای یه چیز دیگهاس.
متعجب پرسیدم :
رها- قیدشو زدی؟ چرا؟ پس برای چی گریه میکنی؟
نفس عمیقی کشید و گفت :
ترانه- من از روزی که تصادف کردی قید طاها رو برای همیشه زدم، چون فهمیدن طاها تورو دوست داره و من خودمو کشیدم عقب و الان فقط و فقط برای رسیدن شما دوتا بهم کمک میکنم و دلیل گریه کردنم...
لباشو روهم فشرد و گفت :
ترانه- نمیتونم بگم رها، دلیلش...دلیلش شخصیه.
آهانی زمزمه کردم و چیزی نگفتم، سرمو تکیه دادم به شیشه و درحالی که زیرلب آهنگ رو زمزمه میکردم به بیرون نگاه کردم.
#عشق_پر_دردسر
۲۱.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.