#part98#طاهارها- طاها واقعا می‌خوای بیای اینجا؟سرم رو کج کرد...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯با حرص کنارم دراز کشید و با لحن کنجکاوی ...

#part97#رهانگاهی به ترانه انداختم که اونم نگاهم کرد، گوشیم ر...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯پرید وسط حرفم و گفت :ترانه- پسرش که مجرد...

#part96#طاهابا تعجب به بابا گفتم :طاها- بابا دمت گرم واقعا، ...

#part95#رهانیاز رو گذاشتن داخل قبر و دو نفر بیل برداشتن و شر...

#part94 #رهادرحالی که از شدت خنده نفس نفس می‌زدم دستم رو گذا...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯سری تکون دادم و رو به روش نشستم و منتظر ...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯می‌افته، یعنی قبلشم این رو می‌دونستم که ...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯#طاهاآروم رها رو گذاشتم رو تختش و خواستم...

#part93 #رهانیاز و ترانه با گریه اومدن داخل، ترسیده لب زدم :...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯دستی توی موهاش کشید و گفت :طاها- نمی‌خوا...

#part92 #طاها•دو هفته بعد•با عصبانیت از خونه خارج شدم، لگدی ...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯مکثی کرد و ادامه داد :طاها- رها من دوست ...

#part91#طاهابرای بار هزارم شماره رها رو گرفتم ولی جواب نداد،...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯رها- بله؟فرشاد- سلام رها خانوم، یه ساعت ...

#part90#طاهاشکیب و مبین همزمان اومدن داخل اتاق و شکیب گفت :ش...

#part89#طاهاطاها- خب سینا ببین ایده‌ای که دادی عالی بود بنظر...

#part88#رهاترانه با بهت نگاهی به کبودیا روی گردنم که رد کمی ...

ادامه پارت قبل 🗿👩🏻‍🦯با احساس اینکه کسی داره موهام رو نوازش م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط