اصرارنکن... ما شدنِ ما شدنی نیست
اصرارنکن... ما شدنِ ما شدنی نیست
تردید نکن... این گره ها وا شدنی نیست
این مثنوی حسرت وبغض و غم و آهم
در دفتر اشعار دلت جاشدنی نیست
صد ابر اگر تا ابد الدّهر ببارند
این برکه ی قحطی زده دریاشدنی نیست
در فرش غزل نقش تو را بافته ام تا
این فاصله را پر کنم... اما شدنی نیست
کم وعده بده... موعد انگور گذشته است
این غوره ی هجر است که حلوا شدنی نیست
دلبسته ی مویی شده ام... سرنخ این عشق
در خرمن گیسوی تو پیداشدنی نیست
من دور تو میگردم و میگردم و این دور
هرچند محال است... ولی ناشدنی نیست...
تردید نکن... این گره ها وا شدنی نیست
این مثنوی حسرت وبغض و غم و آهم
در دفتر اشعار دلت جاشدنی نیست
صد ابر اگر تا ابد الدّهر ببارند
این برکه ی قحطی زده دریاشدنی نیست
در فرش غزل نقش تو را بافته ام تا
این فاصله را پر کنم... اما شدنی نیست
کم وعده بده... موعد انگور گذشته است
این غوره ی هجر است که حلوا شدنی نیست
دلبسته ی مویی شده ام... سرنخ این عشق
در خرمن گیسوی تو پیداشدنی نیست
من دور تو میگردم و میگردم و این دور
هرچند محال است... ولی ناشدنی نیست...
۱.۶k
۱۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.