پارت شصت و هشت
#پارت_شصتوهشت
همینطور نگاهش میکردم که شروع کرد به فهش دادن
درسا - خر الاغ گاو میش کثافت این یعنی چی هااان
-......
درسا - خب باشه
-....
درسا - فهمیدم باشه خداحافظ
بعد اینکه تلفن رو گذاشت برگش دید من پشت سرشم ی هین گفت عقب
با عصبانیت رو بهش گفتم
+ چرا جیغ زدی هااااان
- خب بابا چه خبرته انگار چی شده
خدااااا ایندیگه خیلی پرو بود باید بزنم دهنش رو صاف کنم
بعد بدون نگاه کردن به من رفت داخل اشپزخونه که صداش رو شنیدم
- اوین بود گفت امشب خونه ی شما دعوتیم مثل اینکه برای برگشت ارین میخوان مهمونی بگیرن
+ باشه شب ساعت هفت و نیم اماده باش میام دنبالت
بعد هم نشستم غذا خوردم
میدونستم همه میان و ارمان هم هست و خوب اینو میدونم که درسا رو یادش بوده و هست و ذره ای از عشقش نسبت به درسا کم نشده و اگه امشب ببینتش دیگه ولش نمیکنه
بعد از خوردن نهار و جمع کردنش به طرف اتاق رفتم تا کمی بخوابم
رو تخت دراز کشیدم که چند مین بعد درسا هم اومد و خودش رو پرت کرد رو تخت
درسا - من تا کی باید تورو تحمل کنم ؟؟
+ نیازی نیست تحمل کنی میتونی بری
درسا
+ نه ممنون جام راحته تو برو منم راحت تر بشم
- اِ نه بابا فقط مونده بودم تو بگی
+ خب حالا که گفتم بلند شو برو
سرش رو از رو بالشت در اورد و چپ چپ نگام کرد و باز خوابید
منم گرفتم خوابیدم
با صدای در اتاق بیدار شدم ادرین نبود ی نگاه به ساعت کردم ۵ بود حتما رفته شرکت یا اداره ولی فکر نکم اداره بره
بلند شدم رفتم بیرون دیدم کیفش دستشه و داره میره بیرون
از پله ها اومدم پایین که برگشت طرف و گفت
ادرین - ساعت شیش و نیم اماده باش من میرم شرکت یکم کار دارم زود میام
با تعجب نگاهش کردم : چرا شیش
ادرین - باید لباس و کادو بگیریم دیگه برای فردا که تولد اوینه شاید فردا وقت نکردم
+ اها اوکی
بعد از رفتن ادرین ی کیک و چای خوردم و رفتم حموم
موهام رو خشک کردم و با همون حوله نشستم جزوه هع رو برای فردا مرور کردم
ساعت شیش بود که دست از درس خوندن کشیدم و پریدم طرف میز ارایشی
ی خط چشم کشیدم که چشمای خاکستریم رو وحشی تر نشون میداد
یکم هم کرم زدم که صورتم رو خوشکل کرد صورتم کرمی شد به همراه ی رژ گونه ی اجری و خط لب و رژ صورتی خیلی ناز شدم و صورتم هم یکم تیره تر شده بود
از دو طرف صورتم ی دسته از موهای طلاییم رو اوردم و رهاش کردم
رفتم طرف کمد و ی مانتوی مشکی که تا بالای زانوم بود و از کمرش به بعد چین داشت و پوشیدم استینش کلوش بود
ی شلوار و روسری مشی به همراه کیف و کفش فیروزه ای
جلد گوشیم هم فیروزه ای کردم
رفتم پایین که دیدم ادرین روی مبل نشسته ی سلام کردم و باهم رفتیم سوار اسانسور شدیم
یکم به تیپش نگاه کردم ی کت شلوار مشکلی با لباس فیروزه ای
ست کرده بودیم باهم
همینطور نگاهش میکردم که شروع کرد به فهش دادن
درسا - خر الاغ گاو میش کثافت این یعنی چی هااان
-......
درسا - خب باشه
-....
درسا - فهمیدم باشه خداحافظ
بعد اینکه تلفن رو گذاشت برگش دید من پشت سرشم ی هین گفت عقب
با عصبانیت رو بهش گفتم
+ چرا جیغ زدی هااااان
- خب بابا چه خبرته انگار چی شده
خدااااا ایندیگه خیلی پرو بود باید بزنم دهنش رو صاف کنم
بعد بدون نگاه کردن به من رفت داخل اشپزخونه که صداش رو شنیدم
- اوین بود گفت امشب خونه ی شما دعوتیم مثل اینکه برای برگشت ارین میخوان مهمونی بگیرن
+ باشه شب ساعت هفت و نیم اماده باش میام دنبالت
بعد هم نشستم غذا خوردم
میدونستم همه میان و ارمان هم هست و خوب اینو میدونم که درسا رو یادش بوده و هست و ذره ای از عشقش نسبت به درسا کم نشده و اگه امشب ببینتش دیگه ولش نمیکنه
بعد از خوردن نهار و جمع کردنش به طرف اتاق رفتم تا کمی بخوابم
رو تخت دراز کشیدم که چند مین بعد درسا هم اومد و خودش رو پرت کرد رو تخت
درسا - من تا کی باید تورو تحمل کنم ؟؟
+ نیازی نیست تحمل کنی میتونی بری
درسا
+ نه ممنون جام راحته تو برو منم راحت تر بشم
- اِ نه بابا فقط مونده بودم تو بگی
+ خب حالا که گفتم بلند شو برو
سرش رو از رو بالشت در اورد و چپ چپ نگام کرد و باز خوابید
منم گرفتم خوابیدم
با صدای در اتاق بیدار شدم ادرین نبود ی نگاه به ساعت کردم ۵ بود حتما رفته شرکت یا اداره ولی فکر نکم اداره بره
بلند شدم رفتم بیرون دیدم کیفش دستشه و داره میره بیرون
از پله ها اومدم پایین که برگشت طرف و گفت
ادرین - ساعت شیش و نیم اماده باش من میرم شرکت یکم کار دارم زود میام
با تعجب نگاهش کردم : چرا شیش
ادرین - باید لباس و کادو بگیریم دیگه برای فردا که تولد اوینه شاید فردا وقت نکردم
+ اها اوکی
بعد از رفتن ادرین ی کیک و چای خوردم و رفتم حموم
موهام رو خشک کردم و با همون حوله نشستم جزوه هع رو برای فردا مرور کردم
ساعت شیش بود که دست از درس خوندن کشیدم و پریدم طرف میز ارایشی
ی خط چشم کشیدم که چشمای خاکستریم رو وحشی تر نشون میداد
یکم هم کرم زدم که صورتم رو خوشکل کرد صورتم کرمی شد به همراه ی رژ گونه ی اجری و خط لب و رژ صورتی خیلی ناز شدم و صورتم هم یکم تیره تر شده بود
از دو طرف صورتم ی دسته از موهای طلاییم رو اوردم و رهاش کردم
رفتم طرف کمد و ی مانتوی مشکی که تا بالای زانوم بود و از کمرش به بعد چین داشت و پوشیدم استینش کلوش بود
ی شلوار و روسری مشی به همراه کیف و کفش فیروزه ای
جلد گوشیم هم فیروزه ای کردم
رفتم پایین که دیدم ادرین روی مبل نشسته ی سلام کردم و باهم رفتیم سوار اسانسور شدیم
یکم به تیپش نگاه کردم ی کت شلوار مشکلی با لباس فیروزه ای
ست کرده بودیم باهم
۱۰.۵k
۲۴ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.