.
.
دکتر، میدونی…
صبحا خوشحال از خواب پا میشدیمو
شبا با خنده میخوابیدیم، تمام روز تو فکر و خیال بودیم
چشمامونو میبستیم، دستامونو باز میکردیم
لبه ی جدولا راه میرفتیمو شعر میخوندیم…
گاهی فکر میکردیم پرنده ایم، حس پرواز داشتیم تو بلندترین نقطه ی آسمون
گاهی ابر بودیم، گاهی رنگین کمون بعد بارون..
یه حس غروری داشتیم انگار سخت ترین
قله ی جهانو فتح کردیم یا کاشف یه سیاره ی ناشناخته ایم…
بیشتر شبا خواب میدیدیم قدمون اونقدر بلند شده که ستاره ها توی مشتمونن،
دستامون برق میزد …
دکتر، میدونی…
یکی بود وقتی میدیدیمش نفسمون بند میومد، زبونمون بند میومد، یه جوری سرخ و سبز میشدیم یه جوری گل از گلمون میشکفت انگار باهاره…
قلبمون یه طوری میشد انگار هزار تا کبوتر
با هم دیگه از قفس آزاد بشن …
وجودمون یه جوری از خوشی سبک میشد انگار یه قاصدکیم تو هوا …
دوستامون میخندیدن میزدن رو شونمون میگفتن دیوونه ای بخدا…
دکتر، اینجوری نبودیم که… مثل این روزا که همش میریم تو خودمون، از صبح تا شب هزار تا آه میکشیم، به در و دیوار خیره میمونیم، شعرامون یادمون میره، حرفامون یادمون میره، بارون میاد گریه میکنیم، آفتاب میشه گریه میکنیم،
بی کسی مون تمومی نداره و دل تنگ لعنتیمون وا شدنی نیست…
دکتر، قرصی نیست؟ شربتی ؟ دوا درمونی چیزی ؟
ما حاضریم یه ماه بریم زیر سرم …
یه سال بریم تو کما …
اصلا هر چی شما بگی، ولی وقتی تموم شد، وقتی برگشتیم، بشیم همون دیوونه قشنگه …
دکتر جان…
میشه ؟؟
دکتر، میدونی…
صبحا خوشحال از خواب پا میشدیمو
شبا با خنده میخوابیدیم، تمام روز تو فکر و خیال بودیم
چشمامونو میبستیم، دستامونو باز میکردیم
لبه ی جدولا راه میرفتیمو شعر میخوندیم…
گاهی فکر میکردیم پرنده ایم، حس پرواز داشتیم تو بلندترین نقطه ی آسمون
گاهی ابر بودیم، گاهی رنگین کمون بعد بارون..
یه حس غروری داشتیم انگار سخت ترین
قله ی جهانو فتح کردیم یا کاشف یه سیاره ی ناشناخته ایم…
بیشتر شبا خواب میدیدیم قدمون اونقدر بلند شده که ستاره ها توی مشتمونن،
دستامون برق میزد …
دکتر، میدونی…
یکی بود وقتی میدیدیمش نفسمون بند میومد، زبونمون بند میومد، یه جوری سرخ و سبز میشدیم یه جوری گل از گلمون میشکفت انگار باهاره…
قلبمون یه طوری میشد انگار هزار تا کبوتر
با هم دیگه از قفس آزاد بشن …
وجودمون یه جوری از خوشی سبک میشد انگار یه قاصدکیم تو هوا …
دوستامون میخندیدن میزدن رو شونمون میگفتن دیوونه ای بخدا…
دکتر، اینجوری نبودیم که… مثل این روزا که همش میریم تو خودمون، از صبح تا شب هزار تا آه میکشیم، به در و دیوار خیره میمونیم، شعرامون یادمون میره، حرفامون یادمون میره، بارون میاد گریه میکنیم، آفتاب میشه گریه میکنیم،
بی کسی مون تمومی نداره و دل تنگ لعنتیمون وا شدنی نیست…
دکتر، قرصی نیست؟ شربتی ؟ دوا درمونی چیزی ؟
ما حاضریم یه ماه بریم زیر سرم …
یه سال بریم تو کما …
اصلا هر چی شما بگی، ولی وقتی تموم شد، وقتی برگشتیم، بشیم همون دیوونه قشنگه …
دکتر جان…
میشه ؟؟
۱۹.۷k
۱۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.