عشق بی انتها پارت ۹۳
#بوساگ
ساعت هشت بود من از کمپانی رفتم بیرون منتظر جونگ کوک هوا سردم بود منم میپریدم بالا و پایین که حس کردم یکی از پشت منو بغل کرد به دستاش نگاه کردم فهمیدم جونگ کوکه کوک:سردت بود من:آره خیلی کوک:پس اینجوری گرمت میکنم من:چجوری کوک:اینجوری سفت از پشت بغلم میکرد و بازوهامو میمالید بعد رفت سمت گردنم گردنمو بو میکرد کوک:گرم شدی من:آره خیلی کوک:بریم من:آره بریم پ
منو ول کرد و اومد بغلم منم بازوهاشو گرفتم و باهم رفتیم پیاده بودیم هر دومون خسته بودیم من:جونگ کوک میگم کاشکی ماشین میاوردیم کوک:آره چه خیریتی کردم من:آره کوک:آره خریت کردم؟😐 من:آره خوب😒😂 کوک:😐 من:تو گفتی بیا پیاده بریم بیا سرما کوک:خیله خوب بابا نزن تو سرم حالا من:هوففف باشه کوک:ببینم تو خسته شدی من:یکم پاهام درد گرفته کوک:چند سالته شما من:۲۱ کوک:اما بنظرم ۶۰ سالته اینجوری پا درد میگیری من:مسخره میکنی کوک:نه مسخره نکردم من:چرا کردی کوک:لوس من:من لوس نیستم کوک:چرا داد میزنی من:داد نمیزنم کوک:چرا داری داد میزنی من:نه نمیزنم کوک:همین الان داری داد میزنی😂 من:داد میزنم🤔 کوک:آره اعصاب نداری تو امروز از صبح من:خیلیم اعصاب دارم کوک:خوب اگه میخوای گرم شیم من:چیکار کنیم کوک:بدوییم تو بیای دنبال من من:من بیام دنبال تو تو بیا دنبال من کوک:باشه من میام من:پس من میدومم کوک:آره بدو شروع کردم به دوییدن اونم میومد دنبالم من میخندیدم کوک:صبر کن الان میگیرمت من:مگه من گربم که بگیریم کوک:آره هستی من:وااا همینجوری میدوییدم پام گیر کرد به سنگ و خوردم زمین کوک:بوساگ بوساگ خوبی من:آه جونگ کوک دستم کوک:بده دستتو من:بیا دستم زخم و زیلی شده بود کوک:میتونی بلند شی من:آره ولی فکر کنم پام پیچ خورده کوک:پس بیا بلندت کنم من:باشه منو از رو زمین بلندکرد زیر پامو با کمرم گرفت و بلندم کرد کوک:الان خوبی من:آره کوک:هواست کجاست جلوتم نگاه میکردی بد نبود من:ببخشید جناب جئون وقتی میدویی و با خندت آدمو ذوب میکنی مگه کسی میتونه برنگرده نگاه کنه کوک:اینم حرفیه من:خوبه میدونی کوک:آره میدونم (چه پرروه 😐میگه میدونم اینجا روزی صد دفعه کشتی داریم از دستت😐)من:به خدا دیوونه ای کوک:آره دیوونم تو دیوونم کردی دختر تو من دیوونتم سرمو گذاشتم رو شونش کوک:خوابت میاد من:یکم کوک:پس تا خونه یکم بخواب من:باشه خوابم برد تا چشمامو بستم
#کوک
صداش زدم من:هی بوساگ دیدم اینه پیشی کوچولو ها خوابیده من:اوه دختر من انقدر مثل تو خوابم نمیاد که تو الان خوابت برد رفتیم رسیدیم خونه میخواستم در و بازکنم ولی بوساگ تو دستم بود نمیشد چشمم خورد به در نیم باز خونه بوساگو صدا زدم من:بوساگ بوساگ یه تکون خورد پاشد بوساگ:چیه من:پاشو
ساعت هشت بود من از کمپانی رفتم بیرون منتظر جونگ کوک هوا سردم بود منم میپریدم بالا و پایین که حس کردم یکی از پشت منو بغل کرد به دستاش نگاه کردم فهمیدم جونگ کوکه کوک:سردت بود من:آره خیلی کوک:پس اینجوری گرمت میکنم من:چجوری کوک:اینجوری سفت از پشت بغلم میکرد و بازوهامو میمالید بعد رفت سمت گردنم گردنمو بو میکرد کوک:گرم شدی من:آره خیلی کوک:بریم من:آره بریم پ
منو ول کرد و اومد بغلم منم بازوهاشو گرفتم و باهم رفتیم پیاده بودیم هر دومون خسته بودیم من:جونگ کوک میگم کاشکی ماشین میاوردیم کوک:آره چه خیریتی کردم من:آره کوک:آره خریت کردم؟😐 من:آره خوب😒😂 کوک:😐 من:تو گفتی بیا پیاده بریم بیا سرما کوک:خیله خوب بابا نزن تو سرم حالا من:هوففف باشه کوک:ببینم تو خسته شدی من:یکم پاهام درد گرفته کوک:چند سالته شما من:۲۱ کوک:اما بنظرم ۶۰ سالته اینجوری پا درد میگیری من:مسخره میکنی کوک:نه مسخره نکردم من:چرا کردی کوک:لوس من:من لوس نیستم کوک:چرا داد میزنی من:داد نمیزنم کوک:چرا داری داد میزنی من:نه نمیزنم کوک:همین الان داری داد میزنی😂 من:داد میزنم🤔 کوک:آره اعصاب نداری تو امروز از صبح من:خیلیم اعصاب دارم کوک:خوب اگه میخوای گرم شیم من:چیکار کنیم کوک:بدوییم تو بیای دنبال من من:من بیام دنبال تو تو بیا دنبال من کوک:باشه من میام من:پس من میدومم کوک:آره بدو شروع کردم به دوییدن اونم میومد دنبالم من میخندیدم کوک:صبر کن الان میگیرمت من:مگه من گربم که بگیریم کوک:آره هستی من:وااا همینجوری میدوییدم پام گیر کرد به سنگ و خوردم زمین کوک:بوساگ بوساگ خوبی من:آه جونگ کوک دستم کوک:بده دستتو من:بیا دستم زخم و زیلی شده بود کوک:میتونی بلند شی من:آره ولی فکر کنم پام پیچ خورده کوک:پس بیا بلندت کنم من:باشه منو از رو زمین بلندکرد زیر پامو با کمرم گرفت و بلندم کرد کوک:الان خوبی من:آره کوک:هواست کجاست جلوتم نگاه میکردی بد نبود من:ببخشید جناب جئون وقتی میدویی و با خندت آدمو ذوب میکنی مگه کسی میتونه برنگرده نگاه کنه کوک:اینم حرفیه من:خوبه میدونی کوک:آره میدونم (چه پرروه 😐میگه میدونم اینجا روزی صد دفعه کشتی داریم از دستت😐)من:به خدا دیوونه ای کوک:آره دیوونم تو دیوونم کردی دختر تو من دیوونتم سرمو گذاشتم رو شونش کوک:خوابت میاد من:یکم کوک:پس تا خونه یکم بخواب من:باشه خوابم برد تا چشمامو بستم
#کوک
صداش زدم من:هی بوساگ دیدم اینه پیشی کوچولو ها خوابیده من:اوه دختر من انقدر مثل تو خوابم نمیاد که تو الان خوابت برد رفتیم رسیدیم خونه میخواستم در و بازکنم ولی بوساگ تو دستم بود نمیشد چشمم خورد به در نیم باز خونه بوساگو صدا زدم من:بوساگ بوساگ یه تکون خورد پاشد بوساگ:چیه من:پاشو
۱۲.۹k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.