★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 7
چآیون: اقای دکتر تا کی اینجوریم؟(گریه)
دکتر: متاسفانه باید بگم 2 ماه
جیمین:(به چآیون نگاه کرد و گریه کرد)
چآیون: داداش ناراحت نباش...(داشتم باهاش حرف میزدم که رفت)
جیمین رفت خودشو بکشه منم نگران بودم جونگکوک رفت دنبال جیمین، جیمین رو دید پیشش و گفت 👇🏻
جونگکوک: جیمین به خودت بیا
جیمین: جونگکوک من پاهای خواهرم رو فلج کردم من انداختمش (گریه و خودشو میزد)
جونگکوک: جیمین بسه
جیمین: (گریه)
جونگکوک: نه مثل اینکه اینجوری نمیشه حالیش کرد
جونگکوک یه سیلی بهش زد و جیمین بغلش کرد و اروم شد
2 ماه بعد
صبح شد بیدار شدم دیدم دوباره جونگکوک پیشم خوابیده ولی تبدیل به گرگ شده بود ولی خیلی کیوت خوابده بود منم میخواستم یکیو بیدار کنم منو بلند کنه که پاهام رو تکون دادم هزار بار امتحان کردم دیدم پاهامو میتونم حس کنم😍
از خوشحالی گفت 👇🏻
چآیون: خدایاشکرت (داد خوشحالی)
جونگکوک: وای چیشده جنگ شده اسرائیل حمله کرده
چآیون: نه بابا دیونه (خوشحال)
جیمین: پس چرا داد زدی
چآیون: من پاهامو حس میکنم
جیمین: باز اسکلم کرد
جونگکوک: اسکلمون نکن
چآیون: باور نمیکنی؟
جونگکوک _ جیمین: نه
پتو رو زدم کنار بلند شدم گفتم👇🏻
چآیون: ببینید 😭😍
جیمین: واقعا تو پاهاتو حس میکنی
جونگکوک: چآیون 🗣🫂
چآیون: بریم یونآ هم سوپرایز کنیم
جیمین: باش
رفتیم خونه یونآ دیدیم خوابه جیمین بیدارش کرد یونآ هم بیدار شد منو دید و خیلی خوشحال شد🫀🫂🦋
جیمین گفت 👇🏻
جیمین: بیاید بریم دکتر بعد بریم پارک
جونگکوک _ یونآ _ چآیون: اوکی
رفتیم پیشه دکتر،دکتر هم ازم ازمایش گرفت و همچی نورمال بود
رفتیم بیرون که جیمین گفت👇🏻
جیمین: چآیون
چآیون: بله
جیمین: من عاشق یونآ شدم
چآیون: واقعا 😍
جیمین: حالا چجوری بهش بگم دوسش دارم؟(استرس)
چآیون: برو براش بستنی بگیر و همچیو بهش بگو
جیمین: باش
جونگکوک هم داشت با یونآ حرف میزد و گفت 👇🏻
جونگکوک: یونآ
یونآ: بله
جونگکوک: من عاشق چآیون شدم
یونآ: این که عالیه😍
جونگکوک: نمیدونم چجوری بهش بگم دوسش دارم
یونآ: برو باهاش قدم بزن و بهش بگو
جونگکوک: اوکی
★پارت بعدی رو فردا میزارم لایک یادتون نره★
#داستان #فیک #فیک_از_جونگکوک #جونگکوک #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 7
چآیون: اقای دکتر تا کی اینجوریم؟(گریه)
دکتر: متاسفانه باید بگم 2 ماه
جیمین:(به چآیون نگاه کرد و گریه کرد)
چآیون: داداش ناراحت نباش...(داشتم باهاش حرف میزدم که رفت)
جیمین رفت خودشو بکشه منم نگران بودم جونگکوک رفت دنبال جیمین، جیمین رو دید پیشش و گفت 👇🏻
جونگکوک: جیمین به خودت بیا
جیمین: جونگکوک من پاهای خواهرم رو فلج کردم من انداختمش (گریه و خودشو میزد)
جونگکوک: جیمین بسه
جیمین: (گریه)
جونگکوک: نه مثل اینکه اینجوری نمیشه حالیش کرد
جونگکوک یه سیلی بهش زد و جیمین بغلش کرد و اروم شد
2 ماه بعد
صبح شد بیدار شدم دیدم دوباره جونگکوک پیشم خوابیده ولی تبدیل به گرگ شده بود ولی خیلی کیوت خوابده بود منم میخواستم یکیو بیدار کنم منو بلند کنه که پاهام رو تکون دادم هزار بار امتحان کردم دیدم پاهامو میتونم حس کنم😍
از خوشحالی گفت 👇🏻
چآیون: خدایاشکرت (داد خوشحالی)
جونگکوک: وای چیشده جنگ شده اسرائیل حمله کرده
چآیون: نه بابا دیونه (خوشحال)
جیمین: پس چرا داد زدی
چآیون: من پاهامو حس میکنم
جیمین: باز اسکلم کرد
جونگکوک: اسکلمون نکن
چآیون: باور نمیکنی؟
جونگکوک _ جیمین: نه
پتو رو زدم کنار بلند شدم گفتم👇🏻
چآیون: ببینید 😭😍
جیمین: واقعا تو پاهاتو حس میکنی
جونگکوک: چآیون 🗣🫂
چآیون: بریم یونآ هم سوپرایز کنیم
جیمین: باش
رفتیم خونه یونآ دیدیم خوابه جیمین بیدارش کرد یونآ هم بیدار شد منو دید و خیلی خوشحال شد🫀🫂🦋
جیمین گفت 👇🏻
جیمین: بیاید بریم دکتر بعد بریم پارک
جونگکوک _ یونآ _ چآیون: اوکی
رفتیم پیشه دکتر،دکتر هم ازم ازمایش گرفت و همچی نورمال بود
رفتیم بیرون که جیمین گفت👇🏻
جیمین: چآیون
چآیون: بله
جیمین: من عاشق یونآ شدم
چآیون: واقعا 😍
جیمین: حالا چجوری بهش بگم دوسش دارم؟(استرس)
چآیون: برو براش بستنی بگیر و همچیو بهش بگو
جیمین: باش
جونگکوک هم داشت با یونآ حرف میزد و گفت 👇🏻
جونگکوک: یونآ
یونآ: بله
جونگکوک: من عاشق چآیون شدم
یونآ: این که عالیه😍
جونگکوک: نمیدونم چجوری بهش بگم دوسش دارم
یونآ: برو باهاش قدم بزن و بهش بگو
جونگکوک: اوکی
★پارت بعدی رو فردا میزارم لایک یادتون نره★
#داستان #فیک #فیک_از_جونگکوک #جونگکوک #بی_تی_اس
۹.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.