جرقه عشق پارت ۱۳
از خواب بیدار شدم دیدم جونگ کوکم بیدار شد قشنگ تو بغلش بودم اونم صورتش چسبیده بود به صورتم که بیدار شد منم هنوز خواب بودم سرمو برگردوندم یهو نوک دماغم خورد به نوک دماغش همینجوری موندیم کوک:عا صبح بخیر من:صبح بخیر بعد دماغشو مالید به دماغم کوک:ساعت چنده من:نزدیک هفته بعد پاشدیم رفتیم صورتمونو شستیم و مسواکمونم زدیم و صبحونمونو خوردیم من رفتم لباسمو پوشیدم یه دفع جونگ کوک دید آماده ام اومد تو و دستشو دور شیکمم حلقه کرد تو آیینه میدیدمش بعد برگشتم سمتش کوک:آماده ای من:آره رو شونه ها لباسش یخورده سفیدک بود گرفتم پاکش کردم قشنگ مرتب کردم براش کوک:یه چیزی اضافست من:چی بعد رفت سمت یکی از دکمه های لباسم و اونو باز کرد کوک:درست شد نمیبندیشا من:باشه بعد رفتیم دانشگاه اول جونگ کوک رفت تو بعد من:اول تو برو کوک:خیله خوب بعد رفت منم بعدش رفتم زنگ خورد جونگ کوک هنوز نیومده بود وی همون موقع اومد پیشم وی:سلام من:سلام اومد نشست بعد اومد درگوشم وی:نقشه سرجاشه من:آره تو چیکار کردی وی:منم دارم یه کارایی میکنم فعلا تو نقشمون باشیم من:میگم میبینی داره مارو نگاه میکنی قیافشو این یعنی حسودی کرده وی:واقعا من:آره نگاه😆 یه نگاه کرد اره بعد یهو یکی محکم زد به در کلاس همه ۳ متر پریدن هوا جونگ کوک بود انگار دیده بود با لبخند ملیح اومد تو جنی:هی دختر استاد امروز خیلی شنگوله چی شده من:مگه من تو زندگیشم بدونم چه خبره😐(بله هستی😐😂😂😂🤣🤣) جنی:وا چرا عصبی میشه کوک:ساکت بعد ساکت شدیم(به خدا معلما اینجوری مارو ساکت نمیکنن که این میکنه☺😂😂) بعد شروع کرد به درس دادن و مام مینوشتیم که نشست کتابو گرفت بالا و نگاه میکرد به من یهو چشماشو چپ کرد من خندم گرفت همه نگا من کردن منم سرمو گرفتم تو کتابم یه چیزی نوشت بعد پاشد راه رفت اومد سمت میزم منم نگاش کردم بعد خیلی نامحسوس بوس میفرستاد بعد نامرو داد بهم یواشکی گذاشت زیر میزم منم الکی خودکارمو انداختم بعد رفتم پایین بعد یواشکی نامرو برداشتم(شبی اینا که مواد جاساز میکنن😐😂😂🤣🤣🤣) یه نگاه کردم جونگ کوکم یه اهم کرد و رفت نشست منم کاغذو نگاه کردم کوک:همین الان اجازه بگیر برو دسشویی منم میام دلم برات تنگ شده با اینکه جلومی بعد کاغذو گذاشتم تو جیبم و پاشدم من:استاد میتونم برم بیرون کوک:آره میتونی بری بعد رفتم بیرون دو دقیقه بعد اومد تو دسشویی یواشکی اومد بعد منو بغل کرد کوک:سوفیا دلم برات تنگ شد من:خوبه روبه رو هم بودیم کوک:چیکار کنم خوب من:خیله خوب لوس نشو بعد از تو بغلش اومدم بیرون من:فقط زیاد نمی تونیم بمونیم الانم باید بریم کوک:خیله خوب یه لحظه فقط بعد لباشو گذاشت رو لبام یه بوس کوچولو زد و رفتم دستمم از تو دستش بردم کوک:نه من:ول کن😂
۲۰.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.