حوس عشق پارت آخر بخش آخر
اگه باهات کاری نمیکنم فقط بخاطر کسیه که کنارمه وگرنه بهت رحم نمیکرد گمشو برو تا نظرم تغییر نکرده سوک هیونگ:ایشش چجوری با این مرتیکه زندگی میکنی کوک:تو من:نه این کار من رفتم جلوش محکم زدم تو گوشش من:هرچی باشه از تو کثافت الدنگ نونور بهتره نکنه فکر کردی فقط خودت خوبی گمشو برو تا نزدم لهت نکردم سوک هیونگ:منو باش قلبمو دادم دسته تو کوک:تو گوه خوردی دادی من:بیخود دادی آشغال سوک هیونگ:نوچ نوچ چه دختره بی ادبی نکبت کوک:چی شد با کی بودی الان میرا بیا عقب من باهاش کار دارم کشیدم عقب رفت جلو عصبانی بود یقشو گرفت کشید محکم با مشت زد تو صورتش پخش زمین شد کوک:کصکش حرومزاده نکبت تو یو هفت جد و آبادت گوه میخوری میای در مورد زنه من چیزی میگی اشغال مادر سگ یدونه محکمم زد با لگد تو شیکمش کوک:کثافت عن گمشو پاشو تن نعشتو جمع کن از ازنجا برو دیگم نیا اینجا دفع بعد پات اینجا باز بشه میکشمت برو تا سه میشمارم کوک:۱.....۲ بلند میگفت آخرش داد زد کوک:۳ گمشووووووو دیدم همه همسایه ها نگامون میکنن رفتم پشت جونگ کوک بعد پاشد دویید رفت جونگ کوکم دید همه نگاه میکنن گفت کوک:چیه (باداد) کوک:چیهه هان این دختر زن منه مال منه حقه منه راحت بدستش نیاوردم اگر هر کودومتون بهش نزدیک بشین یا دستش بزنید یعنی مرگتونو ثبت کردید بعدم دیدن نداره عشق ما منم خندیدم کوک:شنیدید این دختر مالدمن فقط میخوام ببینم کی جرئت داره دفع دیگه به زنه من چیزی بگه بعد اومد تو و درم بست و اومد تو برگشت سمتم دید لبخند زدم اونم خندید دستشو باز کرد و سرشو تکون داد کوک:بیا بغلم منم گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد کوک:به همشون هشدار دادم دیگه بهت نگاهم نمیکن
پنج ماه بعد
من حامله بودم و شیکمم بزرگ بود بخاطر هرمونام ناراحت بودم بچمونم پسر بود بخاطر اینکه از ناراحتی در بیام جونگ کوک یه گیتار آورد تشست رو زمین منم نشوند رو زمین شیکمم بالا اومده بود نشستم جونگ کوکم شروع کرد به خوندن و گیتار زدن برای من کنارش نشسته بودم اونم یکم خودشو کج کرد یکم سمت من شد بران آهنگ میزد و میخوند و بهم نگاه میکرد هی میومد دماغشو به نوک دماغم میزد و آهنگ تموم شد هر وقت ناراحت بودم جونگ کوک با گیتار برام آهنگ میزد کوک:خوشت اومد من:عالی بود عشقم کوک:بخند منم خندیدم گیتارشو گذاشت کنار و لباشو گذاشت رو لبام
یک سال بعد بود که بچم به دنیا اومد و الان یک سالشه و چهار دست و پا میره کنار هم خیلی خوشحال بودیم
من جونگ کوک و هیونگجو یه قاب خانوادگی سه نفره خوشگل
و پایان برای رمان بعد از الان بزارم یا فردا
پنج ماه بعد
من حامله بودم و شیکمم بزرگ بود بخاطر هرمونام ناراحت بودم بچمونم پسر بود بخاطر اینکه از ناراحتی در بیام جونگ کوک یه گیتار آورد تشست رو زمین منم نشوند رو زمین شیکمم بالا اومده بود نشستم جونگ کوکم شروع کرد به خوندن و گیتار زدن برای من کنارش نشسته بودم اونم یکم خودشو کج کرد یکم سمت من شد بران آهنگ میزد و میخوند و بهم نگاه میکرد هی میومد دماغشو به نوک دماغم میزد و آهنگ تموم شد هر وقت ناراحت بودم جونگ کوک با گیتار برام آهنگ میزد کوک:خوشت اومد من:عالی بود عشقم کوک:بخند منم خندیدم گیتارشو گذاشت کنار و لباشو گذاشت رو لبام
یک سال بعد بود که بچم به دنیا اومد و الان یک سالشه و چهار دست و پا میره کنار هم خیلی خوشحال بودیم
من جونگ کوک و هیونگجو یه قاب خانوادگی سه نفره خوشگل
و پایان برای رمان بعد از الان بزارم یا فردا
۳۶.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.