رویای که تبدیل به واقعیت شد پارت ۶
منو برد تو ماشین بودیم که گفت کوک:من با پسرا زندگی میکنم و تویه خونه ایم مشکلی که نداری من:خوب شاید یکم معذب باشم 😅ولی مشکلی ندارم به تهیونگ گفته بود که منم و رفتیم خونشون تا وارد خونشون شدم اینه چی منو نگاه میکردن بعد بهشون سلام دادم جیمین:عه این که گیریمور خودمونه کوک:بله و یه چیز دیگم هست که باید بهتون بگم جین:حتما دوسش داره معلومه از کجا فهمید😐😂😂🤣🤣 کوک:درسته همه:واقعااااا کوک:اوهوم (الان میگیرن منو به حرف😐😂😂🤣🤣یا خدا😐😂😂🤣) من:خواهرم از خونه پرتم کرد بیرون😅😂مجبور شدم بیام اینجا تهیونگ:چرا من:چون به شوخی بهش گفتم میخوام تو خیابون بخوابم باور کرد گفت خونه نیا😏😂 تهیونگ:😂کوک تو باید توضیح بدی کوک:چیو تهیونگ:این که از کی و کجا با اسمت چیه من:گائول تهیونگ:کجا با گائول دوست شدی کوک:بازجویه جین:بله بیا بشین رو صندلی جیمین:چراغم خاموش کن حالا چراغ قوه رم بیارید من:رسما بازجویه😑😂 منو جونگ کوک نشستیم تهیونگ بازجویی میکرد تهیونگ:خوب بگو کی و کجا با گائول آشنا شدی و باهم دوست شدین کوک:ما تازه یه روز باهم دوست شدیم
۶.۹k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.