خسر و شیرین
کتاب صوتی خسرو و شیرین از منظومه ی خسرو و شیرین نظامی گنجوی برگرفته شده است.
این منظومه، داستان عشق خسرو پرویز پادشاه بزرگ شاهنشاهی ساسانی و شاهزاده ارمنی، شیرین، که بعدها ملکه ی ارمنستان می شود را روایت می کند. این داستان را به غیر از نظامی، فردوسی در شاهنامه و شاعران دیگر هم آورده اند و نسخه های مختلفی از آن با عنوان های «شیرین و فرهاد» هم موجود است.
در قسمتی از کتاب صوتی خسرو و شیرین می شنویم:
شبی تاریک نور از ماه برده *** فلک را غول وار از راه برده
زمانه با هزاران دست بی زور *** فلک با صد هزاران دیده شبکور
شهنشه پای را با بند زرین *** نهاده بر دو سیمین ساق شیرین
بت زنجر موی از سیمگون دست *** به زنجیر زرش بر مهره می بست
ز شفقت ساق های بند سایش *** همی مالید و می بوسید پایش
حکایت های مهرانگیز می گفت *** که بر بانگ حکایت خوش توان خفت
به هر لفظی دهن پر نوش می داشت *** بر آواز شهنشه گوش می داشت
چو خسرو خفت و کمتر شد جوابش *** به شیرین در سرایت کرد خوابش
دو یار نازنین در خواب رفته *** فلک بیدار و از چشم آب رفته
جهان می گفت کامد فتنه سرمست *** سیاهی بر لبش مسمار می بست
فرود آمد ز روزن دیو چهری *** نبوده در سرشتش هیچ مهری
چو قصاب از غضب خونی نشانی *** چو نفاط از بروت آتش فشانی
چو دزد خانه بر کالا همی جست *** سریر شاه را بالا همی جست
به بالین شه آمد تیغ در مشت *** جگرگاهش درید و شمع را کشت
چنان زد بر جگرگاهش سر تیغ *** که خون برجست ازو چون آتش از میغ
چو از ماهی جدا کرد آفتابی *** برون زد سر ز روزن چون عقابی
مطالعه کتاب خسرو و شیرین در فراکتاب:
www.faraketab.ir/c/18135/553567
این منظومه، داستان عشق خسرو پرویز پادشاه بزرگ شاهنشاهی ساسانی و شاهزاده ارمنی، شیرین، که بعدها ملکه ی ارمنستان می شود را روایت می کند. این داستان را به غیر از نظامی، فردوسی در شاهنامه و شاعران دیگر هم آورده اند و نسخه های مختلفی از آن با عنوان های «شیرین و فرهاد» هم موجود است.
در قسمتی از کتاب صوتی خسرو و شیرین می شنویم:
شبی تاریک نور از ماه برده *** فلک را غول وار از راه برده
زمانه با هزاران دست بی زور *** فلک با صد هزاران دیده شبکور
شهنشه پای را با بند زرین *** نهاده بر دو سیمین ساق شیرین
بت زنجر موی از سیمگون دست *** به زنجیر زرش بر مهره می بست
ز شفقت ساق های بند سایش *** همی مالید و می بوسید پایش
حکایت های مهرانگیز می گفت *** که بر بانگ حکایت خوش توان خفت
به هر لفظی دهن پر نوش می داشت *** بر آواز شهنشه گوش می داشت
چو خسرو خفت و کمتر شد جوابش *** به شیرین در سرایت کرد خوابش
دو یار نازنین در خواب رفته *** فلک بیدار و از چشم آب رفته
جهان می گفت کامد فتنه سرمست *** سیاهی بر لبش مسمار می بست
فرود آمد ز روزن دیو چهری *** نبوده در سرشتش هیچ مهری
چو قصاب از غضب خونی نشانی *** چو نفاط از بروت آتش فشانی
چو دزد خانه بر کالا همی جست *** سریر شاه را بالا همی جست
به بالین شه آمد تیغ در مشت *** جگرگاهش درید و شمع را کشت
چنان زد بر جگرگاهش سر تیغ *** که خون برجست ازو چون آتش از میغ
چو از ماهی جدا کرد آفتابی *** برون زد سر ز روزن چون عقابی
مطالعه کتاب خسرو و شیرین در فراکتاب:
www.faraketab.ir/c/18135/553567
۱.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.