"تا تو رفتی پایِ شعرم مملو از واریس شد"
"تا تو رفتی پایِ شعرم مملو از واریس شد"
پای بر رفتن نهادی و کلامم هیس شد
دستِ من آمد بگیرد دستِ تو اما نشد
سیلِ غم آمد دو چشمانم برایت خیس شد
خیره ماندم تا که موهایت تو را مانع شود
ناگهان دیدم که دستت شانه ای در گیس شد
غرقِ دریایِ دو چشمانِ تو بودم ناگهان؛
جزر و مدّی در نگاهت لحظه ای تاسیس شد
در بلندایِ خیالاتم تو را دیدم ولی؛
موجِ موهایت به دستم آمد و نخ ریس شد
روحِ من آمد به سویت پر کشد اما نشد
خود پریدم جسمِ من در عشقِ تو تقدیس شد
تا گرفتم من تو را در غرقِ آغوشِ خودم؛
روح و جسمم ناگهان از بودنت تلبیس شد
آمدی دیر و چه زود از عشقِ تو مُردَم ولی؛
عشقِ من در خاطراتت ماند و یک تندیس شد
پای بر رفتن نهادی و کلامم هیس شد
دستِ من آمد بگیرد دستِ تو اما نشد
سیلِ غم آمد دو چشمانم برایت خیس شد
خیره ماندم تا که موهایت تو را مانع شود
ناگهان دیدم که دستت شانه ای در گیس شد
غرقِ دریایِ دو چشمانِ تو بودم ناگهان؛
جزر و مدّی در نگاهت لحظه ای تاسیس شد
در بلندایِ خیالاتم تو را دیدم ولی؛
موجِ موهایت به دستم آمد و نخ ریس شد
روحِ من آمد به سویت پر کشد اما نشد
خود پریدم جسمِ من در عشقِ تو تقدیس شد
تا گرفتم من تو را در غرقِ آغوشِ خودم؛
روح و جسمم ناگهان از بودنت تلبیس شد
آمدی دیر و چه زود از عشقِ تو مُردَم ولی؛
عشقِ من در خاطراتت ماند و یک تندیس شد
۴۴۹
۲۰ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.