رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۶۳
رفتیم فرودگاه و دیگه رفتیم به سئول تو ماشین به سمت خونه خیلی خوشحال بودم(شعری در وصف گائول😑😂😂) من:گائول من دارم میام کم مونده بهت برسم جیمین:چته انگار شکست عشقی خوردی من:من فقط دل تنگم همین(منم همین حسو دارم🤔😂😂🤣) رسیدیم خونه میخواستم قافل گیرش کنم من:بچه ها یواش بیاید تو میخوام گائولو قافل گیر کنم تهیونگ:باشه جین:اصلا خوشم نمیاد من:ببند دهنتو😐جین اصلا تو برو از اینجا🙂😂 جین:نمیرم اینجا خونمه جیمین:خونه ی ما😐 من:آخخ ببخشید مزاحم شدیم الان میریم شما تو خونتون راحت باشید جین:همین الان برو من:خداحافظ😐 نامجون:دعوا نکنید دیگه برید تو بابا من:اوه یادم نبود از بس این جین اعصابمو خورد میکنه جین:شیطون میگه من:شیطونه غلط کرده با تو☺
شیطون:به من چیکار داری گوه خوردم اصلا کارای بد کردم😭😭😭(آخی😂😂🤣) خدا:تو دیگه بخشیده نخواهی شد تو خودت میسوزی میخواستی همون اول وقتی آدمو به وجود آوردم قبول کنیو جلوش زانو بزنی😐(دعوای شیطان با خدا😂)
شیطان:هنوزم میکنم
خدا:لعنت من بر تو باد ای موجود پلید(لعنت من یعنی لعنت خدا بر تو باد😂🤣)
جبرئیل:الان دعواتون سرچیه
شیطان و خدا:به توچه😐(😂🤣🤣🤣🤣) کوک:گوه خوردم گفتم غلط کرد دعوا نکنید زشته عه عه عه😐 خدا:زهرمار😐توبه کن تا نبردمت جهنم نویسنده :جونگ کوکو ببری جهنم منم باید ببری😲😂(بریم سراق ادامه)
آروم در و باز کردم به همشون گفتم برن تو اتاق بدون اینکه گائول ببینه یهو در بوم بسته شد برگشتم دیدم تهیونگ من:بیشششششوووووررررر چیکککککاااااااررررررر مممممییییککککنننننییییی گمشو برو تو اتاق تهیونگ:چشم مامان کوک😐(😂🤣🤣🤣)
رفت تو اتاقش
از زبون خودم
رو تخت خوابیده بودم که یهو شنید یه چیز گفت بومم قلبم اومد تو دهنم من:یا خدا چی بود پاشدم رفتم بیرون از اتاق دیدم جونگ کوک خوابم نمیدیدم از هم فاصله داشتیم خیلی زیاد من:جونگ کوک کوک:گائول بدون هیچ حرفی کوک:گائول نمیخوای بغلم کنی بیا که دارم میمیرم بیا چمدونشو گذاشت کنار و دستاشو باز کرد منم دوییدم رفتم بغلش کردم موهامو نوازش میکرد گردنمو بوس میکرد کوک: یکی یدونم دلم برات یه زره شده بود نمیدونی بدون تو چیا کشیدم من:الان دیکه باهمیم نمیدونی وقتی تو نبودی اینجا برام با مرگ هیج فرقی نداشت کوک:اونجام من بدون تو اصلا بهم خوش نگذشت بعد از تو بغلش اومدم بیرون و جونگ کوک لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد منم همراهیش میکردم بعد از لبا هم جدا شدیم و جونگ کوک پیشونیشو چسبوند به پیشونیم کوک:انقدر دلم برات تنگ شده بود نمی تونم الان از بغلت بیام بیرون و ازت دل بکنم بعد کامل جدا شدیم من:بقیه کوشن کوک:خواستم قافل گیرت کنم ولی من:ولی در کوبیده شد بهم و گنده زد توش 😂
شیطون:به من چیکار داری گوه خوردم اصلا کارای بد کردم😭😭😭(آخی😂😂🤣) خدا:تو دیگه بخشیده نخواهی شد تو خودت میسوزی میخواستی همون اول وقتی آدمو به وجود آوردم قبول کنیو جلوش زانو بزنی😐(دعوای شیطان با خدا😂)
شیطان:هنوزم میکنم
خدا:لعنت من بر تو باد ای موجود پلید(لعنت من یعنی لعنت خدا بر تو باد😂🤣)
جبرئیل:الان دعواتون سرچیه
شیطان و خدا:به توچه😐(😂🤣🤣🤣🤣) کوک:گوه خوردم گفتم غلط کرد دعوا نکنید زشته عه عه عه😐 خدا:زهرمار😐توبه کن تا نبردمت جهنم نویسنده :جونگ کوکو ببری جهنم منم باید ببری😲😂(بریم سراق ادامه)
آروم در و باز کردم به همشون گفتم برن تو اتاق بدون اینکه گائول ببینه یهو در بوم بسته شد برگشتم دیدم تهیونگ من:بیشششششوووووررررر چیکککککاااااااررررررر مممممییییککککنننننییییی گمشو برو تو اتاق تهیونگ:چشم مامان کوک😐(😂🤣🤣🤣)
رفت تو اتاقش
از زبون خودم
رو تخت خوابیده بودم که یهو شنید یه چیز گفت بومم قلبم اومد تو دهنم من:یا خدا چی بود پاشدم رفتم بیرون از اتاق دیدم جونگ کوک خوابم نمیدیدم از هم فاصله داشتیم خیلی زیاد من:جونگ کوک کوک:گائول بدون هیچ حرفی کوک:گائول نمیخوای بغلم کنی بیا که دارم میمیرم بیا چمدونشو گذاشت کنار و دستاشو باز کرد منم دوییدم رفتم بغلش کردم موهامو نوازش میکرد گردنمو بوس میکرد کوک: یکی یدونم دلم برات یه زره شده بود نمیدونی بدون تو چیا کشیدم من:الان دیکه باهمیم نمیدونی وقتی تو نبودی اینجا برام با مرگ هیج فرقی نداشت کوک:اونجام من بدون تو اصلا بهم خوش نگذشت بعد از تو بغلش اومدم بیرون و جونگ کوک لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد منم همراهیش میکردم بعد از لبا هم جدا شدیم و جونگ کوک پیشونیشو چسبوند به پیشونیم کوک:انقدر دلم برات تنگ شده بود نمی تونم الان از بغلت بیام بیرون و ازت دل بکنم بعد کامل جدا شدیم من:بقیه کوشن کوک:خواستم قافل گیرت کنم ولی من:ولی در کوبیده شد بهم و گنده زد توش 😂
۱۰.۷k
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.