تو حرم رو یه ویلچر نشستم خستگیم دراد....
تو حرم رو یه ویلچر نشستم خستگیم دراد....
بعدش که خستگیم در اومد پاشدم
گفتم اخیش خدایا شکرت....
آقا چشمت روز بد نبینه ملت مث هلی کوپتر ریختن سرم لباسامو تیکه پاره کردن پای چپم و دست راستمو از سی وهشت جا شکوندن دماغمم اصن نیست گم شدههه
الانم دارم نفسای آخرمو میشمارم
1
2
3
....خخههه
بعدش که خستگیم در اومد پاشدم
گفتم اخیش خدایا شکرت....
آقا چشمت روز بد نبینه ملت مث هلی کوپتر ریختن سرم لباسامو تیکه پاره کردن پای چپم و دست راستمو از سی وهشت جا شکوندن دماغمم اصن نیست گم شدههه
الانم دارم نفسای آخرمو میشمارم
1
2
3
....خخههه
۶۲۱
۲۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.