رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۳۴
رفتم تو اتاق و کنارش نشستم بهم نگاه کرد تو چشماش اشک بود بعد روشو از من برگردوند من:نفسم دستشو گرفتم من:قربونت بشم گریه نکن جیگرم آتیش گرفت گائول:من اومدم بغلت کنم نزاشتی حلم دادی😢😭 من:ببخشید عصبانی شدم عزیزم گائول:من اومدم بهت بگم شوخی کردم میخواستم وقتی بغلت کردم بگم اما نزاشتی من:ببخشید ببخشید بعد گرفتم محکم بغلش کردم سفت که نخواد از دستم بیاد بیرون من:ببخشید غلط کردم حلت دادم غلط کردم گوه خوردم اصلا قهر نکن لطفا صدام نازک کردم من:تو رو خدا(هی گائول بیشور بچم خودشو کشت😐😭) یهو دیدم اونم بغلم کرد گائول:خیله خوب بخشیدمت فقط میخواستم ببینم چقدر طاقت داری من:دیدی که طاقتم صفر گائولم هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت با من قهر نکن الان بخاطر من گریه کردی قلبم داشت کنده میشد گائول:عزیز دلم بعد از هم جدا شدیم من:اون اشکارو من نبینم گریه نکن 😢 گرفتم اشکاشو پاک کردم
از زبون خودم
میدونی این نه کلی حرف توشه مثلا آره یا کور خوندی یا به همین خیال باش یا پشت گوشتو دید منو دیدی کوک:خوب این کودوم یکی ازینا بود من:اولی کوک:تو رو خدا اگه ازدواج کنیم میکنی من:اوهوم و و و و از این به بعد هرگونه کاری که میخوای با من بکنی مجاز مجازه آزاد کوک:عه آزاده😈 من:بله😈 کوک:بخواب من:هوم😶 کوک:بخواب بعد خوابیدم جونگ کوکم پتو رو کشید رو سرمون کوک:پس الان که آزاده هرچی میگم میگی باشه من:اوهوم کوک:پس همین الان لباستو در بیار بدو منم در میارم من:😶پررو شدی کوک:من در میارم اول من در میارم بعد تو بکن اصلا (بکن😂😂🤣😏چقدر راحت بکن) شروع کرد به در آوردن لباسش نمیدونه من با دیدن هیکلش نابود میشم در میاورد(صحنه آهسته با آهنگ خفن😁😂سریالی) منم اینه وزق نگاش میکردم 🤤 بعد برمیگشتم خودمو باد میزدم با دستم و بعد تو ذهن میگفتم من:خیلی گرم شد😫 یه نگاه به من کرد و برگشت و خندید من تو ذهنم:میخندی😐(عزیزم درکت میکنم😭😭😂) گائول درونم:هی دختر چرا انقدر این خوش هیکل من:خفه شو لطفا😊😐 بعد رفت سراغ شلوارش مجبور شدم پتو رو بندازم رو سرم و نگاش نکنم باورم نمیشه بعد نوبت منه😓(خداوند بر شما صبر اطاع کند)
خدا:بر شیطان لعنت😑
جبرئیل:واو اینو
خدا:آدم باش جبرئیل یک فرشته نجیب هیچ وقت هیز بازی در نمیاره
جبرئیل:بله حتما
و من اون زیر بودم جونگ کوک همینجوری میخندید من:به چی میخندی هان😐😭 کوک:به این که نگاه نمیکنه من:باید نگاه کنم کوک:الان نوبت تو ها در نیاری در میارم پس نزار کاریو کنم که دوست نداری😊😤 آب دهنمو قورت داد کوک:خوب من:یا خدا کوک:نوبت توئه بعد اومد پتو رو از تو سرم در آورد من:نه از من نخواه نگاه کنم شلوارتم در آوردی کوک:منو نگاه کن گائول میگم نگاه کن من:نه اصلا اصلا کوک:نگاه کن چیزی نیست
از زبون خودم
میدونی این نه کلی حرف توشه مثلا آره یا کور خوندی یا به همین خیال باش یا پشت گوشتو دید منو دیدی کوک:خوب این کودوم یکی ازینا بود من:اولی کوک:تو رو خدا اگه ازدواج کنیم میکنی من:اوهوم و و و و از این به بعد هرگونه کاری که میخوای با من بکنی مجاز مجازه آزاد کوک:عه آزاده😈 من:بله😈 کوک:بخواب من:هوم😶 کوک:بخواب بعد خوابیدم جونگ کوکم پتو رو کشید رو سرمون کوک:پس الان که آزاده هرچی میگم میگی باشه من:اوهوم کوک:پس همین الان لباستو در بیار بدو منم در میارم من:😶پررو شدی کوک:من در میارم اول من در میارم بعد تو بکن اصلا (بکن😂😂🤣😏چقدر راحت بکن) شروع کرد به در آوردن لباسش نمیدونه من با دیدن هیکلش نابود میشم در میاورد(صحنه آهسته با آهنگ خفن😁😂سریالی) منم اینه وزق نگاش میکردم 🤤 بعد برمیگشتم خودمو باد میزدم با دستم و بعد تو ذهن میگفتم من:خیلی گرم شد😫 یه نگاه به من کرد و برگشت و خندید من تو ذهنم:میخندی😐(عزیزم درکت میکنم😭😭😂) گائول درونم:هی دختر چرا انقدر این خوش هیکل من:خفه شو لطفا😊😐 بعد رفت سراغ شلوارش مجبور شدم پتو رو بندازم رو سرم و نگاش نکنم باورم نمیشه بعد نوبت منه😓(خداوند بر شما صبر اطاع کند)
خدا:بر شیطان لعنت😑
جبرئیل:واو اینو
خدا:آدم باش جبرئیل یک فرشته نجیب هیچ وقت هیز بازی در نمیاره
جبرئیل:بله حتما
و من اون زیر بودم جونگ کوک همینجوری میخندید من:به چی میخندی هان😐😭 کوک:به این که نگاه نمیکنه من:باید نگاه کنم کوک:الان نوبت تو ها در نیاری در میارم پس نزار کاریو کنم که دوست نداری😊😤 آب دهنمو قورت داد کوک:خوب من:یا خدا کوک:نوبت توئه بعد اومد پتو رو از تو سرم در آورد من:نه از من نخواه نگاه کنم شلوارتم در آوردی کوک:منو نگاه کن گائول میگم نگاه کن من:نه اصلا اصلا کوک:نگاه کن چیزی نیست
۱۰.۱k
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.