تماشای خویشتن
یکی از دغدغه های مولوی در مثنوی، بیدار کردن انسان از خواب غفلت و توجه بیشتر به ارزشهای وجودی خود است. وی در ابتدای داستان مارگیر، پس از آنکه از قصد مارگیر برای پیدا کردن ماری در کوه ها پرده بر می دارد، تلنگری به انسان می زند که با وجود این همه صحنه های تماشایی در وجود خود، چرا به دنبال تماشای زیبایی ها و شگفتی های مار است؟ اینکه مار مورد توجه مولوی قرار گرفته هم بر می گردد به این موضوع که مار در عین برخورداری از نقش و نگار و زیبایی های بسیار، مهلک و کشنده نیز هست. از نظر واژه شناسی نیز، مار دو معنای متضاد دارد. هم به معنای کشنده است و هم به معنای مادر که معنی زاینده دارد.
اما مولوی مار را نمادی از نفس اماره می داند که باید همواره بر آن مسلط بود.
در این راستا، وی ابیاتی زیبا و انگیزشی می سراید که به شدت انسان غفلت زده را به تفکر وامی دارد تا بیشتر به زیبایی های درونی خود توجه کند تا نقش و نگار فریبنده و مهلک نفس مار صفت:
مارگیر اندر زمستان شدید...مار میجست اژدهایی مرده دید
مارگیر از بهر حیرانی خلق...مار گیرد اینت نادانی خلق
آدمی کوهیست چون مفتون شود...کوه اندر مار حیران چون شود؟
خویشتن نشناخت مسکین آدمی...از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت...بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
صد هزاران مار و که حیران اوست...او چرا حیران شدست و ماردوست؟
اما مولوی مار را نمادی از نفس اماره می داند که باید همواره بر آن مسلط بود.
در این راستا، وی ابیاتی زیبا و انگیزشی می سراید که به شدت انسان غفلت زده را به تفکر وامی دارد تا بیشتر به زیبایی های درونی خود توجه کند تا نقش و نگار فریبنده و مهلک نفس مار صفت:
مارگیر اندر زمستان شدید...مار میجست اژدهایی مرده دید
مارگیر از بهر حیرانی خلق...مار گیرد اینت نادانی خلق
آدمی کوهیست چون مفتون شود...کوه اندر مار حیران چون شود؟
خویشتن نشناخت مسکین آدمی...از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت...بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
صد هزاران مار و که حیران اوست...او چرا حیران شدست و ماردوست؟
۳.۶k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.