عاشقانه
تک سوار دل من
با اسب سپید
و شانه هایی به سترگی دماوند عظیم
سخت میتازد و آید
تا بسا فتح کند قله ی کوچک آمال مرا
چشمهایش پهنه ی اقیانوس است
دستانش دریا که پر است از مهر
میرسد بر در این قله ی پیر
قلبم آرام ندارد به تکاپو افتاد سینه ام طغیان کرد
گوییا دیر زمانیست که او
خانه دارد به دل کوچک من
میشناسم همه ی عمق نگاهش را
آری آری
او همان ساکن دنیای دل کوچک من
که ترنم بر لب
میدهد سر ، غزل عاشقی را امروز
با اسب سپید
و شانه هایی به سترگی دماوند عظیم
سخت میتازد و آید
تا بسا فتح کند قله ی کوچک آمال مرا
چشمهایش پهنه ی اقیانوس است
دستانش دریا که پر است از مهر
میرسد بر در این قله ی پیر
قلبم آرام ندارد به تکاپو افتاد سینه ام طغیان کرد
گوییا دیر زمانیست که او
خانه دارد به دل کوچک من
میشناسم همه ی عمق نگاهش را
آری آری
او همان ساکن دنیای دل کوچک من
که ترنم بر لب
میدهد سر ، غزل عاشقی را امروز
۱۰.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱