خجر
من عاشق نیستم و همینطور تو ما حرف میزنیم من خنجر گیرم بر دست توهم شمشیر ولی تو با صداقت جلو آیی و من با خنجر و همه چی فقر دارد اینجا در کلیسا!
خنجر بر دست در پشت تو فرد می رود در پشت رود خونی ازت میروی طوری که به خدا پناه آوردی با ثانیه ایی از زندگیت تا باور کردی که خدای هم وجود دارد و خدای خوب به نجات بیاید
حالا من به تو نگاه میکنم و میگویم تکرار کن که عاشقم نیستی و سوگند میخوری به خدایی که حتی اعتقاد نداری به آن که عاشقم هستی درحالی که همه چی دروغ بود و من باز میگویم باز شکستم داری میدهی با حرف های دروغین ات
ولی باز خنجر را برمیدارم ایندفعه وست سینهات را چاک میدهم با طردید حالا میگویم با خود به خدایی که من میشناسمش تو یک فرقه ایی و باید برای خدا قربانی شوی.
خنجر بر دست در پشت تو فرد می رود در پشت رود خونی ازت میروی طوری که به خدا پناه آوردی با ثانیه ایی از زندگیت تا باور کردی که خدای هم وجود دارد و خدای خوب به نجات بیاید
حالا من به تو نگاه میکنم و میگویم تکرار کن که عاشقم نیستی و سوگند میخوری به خدایی که حتی اعتقاد نداری به آن که عاشقم هستی درحالی که همه چی دروغ بود و من باز میگویم باز شکستم داری میدهی با حرف های دروغین ات
ولی باز خنجر را برمیدارم ایندفعه وست سینهات را چاک میدهم با طردید حالا میگویم با خود به خدایی که من میشناسمش تو یک فرقه ایی و باید برای خدا قربانی شوی.
۱.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳