تک پارتی:)
۱۹۹۸/۵/۲۶:
دیگه خسته بودم..
از اینکه توی آسایشگاه باشم خسته شدم
تیغو بین انگشتام گرفتم، اروم شروع کردن به خط زدن رو دستم...
روی شاهرگ مچ دستم مکث کردم و تیغو از سطح پوستم به داخل فشار دادم
محکم چشمامو بستم و لبامو روی هم فشار دادم تا صدای جیغم در نیاد
به دستم که حالا خون ازش میبارید نگاه کردم
به حرف های توی نامه فکر کردم و دردناک لبخند زدم
برای تنها فرد مهربون و خوب زندگیم نوشتمش..
سرم داشت گیج میرفت، ناچار به بالشت که سمت تاج تخت بود تکیه دادم
منتظر بودم بهترین اتفاق زندگیم بیوفته..
چشمام داشت سیاه میشد و دنیا دورم میچرخید
قطره اشکی از چشمام روی گونم افتاد..
نامه روی پاتختی رو برداشتم و گزاشتم کنار دستم و آخرین لحظاتم رو با لبخند تماشا کردم!!
نامه:
"شاید اگه موقع دعوا با مامان و بابا حرف میزدم و از خودم دفاع میکردم و تو خودم نمیریختم اینجا نبودم و این اتفاق نمیافتاد..
امروز بابا اومد گفت هزینه اسایشگاهو دوبرابر کردن..
بابا بهم گفت کاش بمیرم و مجبور نباشم پولامو برا دختر دیوونه ای مثل من هدر بده!!
ببخشید بدون خداحافظی رفتم مامان بزرگ..
تو بهترین و مهربون ترین آدم زندگی من بودی
یادته یه بار ازت پرسیدم اگه بمیرم برام گریه میکنی؟
توهم گفتی معلومه که اره، این چه حرفیه
و منم بهت گفتم آرزوم اینه که برام گریه نکنی
توهم سر تکون دادی و گفتی ارزوتو برآورده میکنم..
حالا خیلی خوشحالم که رفتم و برام گریه نمیکنی..
فقط یه خواهشی ازت دارم مامان بزرگ
به مامان و بابام بگو دیگه هیچ وقت بچه دار نشن:)"
تاریخ تولد:۱۹۹۸/۵/۲۶
تاریخ فوت:۲۰۲۰/۴/۱۵
ستاره های میرا، حالتون خوبه؟
میرا دوباره برگشته تا دوباره بره..
این تک پارتی رو از بنگتن ننوشتم
چون سر موضوعش نمیخواستم اعضا رو بد جلوه بدم..
خلاصه که امیدوارم خوشتون بیاد!:>
دیگه خسته بودم..
از اینکه توی آسایشگاه باشم خسته شدم
تیغو بین انگشتام گرفتم، اروم شروع کردن به خط زدن رو دستم...
روی شاهرگ مچ دستم مکث کردم و تیغو از سطح پوستم به داخل فشار دادم
محکم چشمامو بستم و لبامو روی هم فشار دادم تا صدای جیغم در نیاد
به دستم که حالا خون ازش میبارید نگاه کردم
به حرف های توی نامه فکر کردم و دردناک لبخند زدم
برای تنها فرد مهربون و خوب زندگیم نوشتمش..
سرم داشت گیج میرفت، ناچار به بالشت که سمت تاج تخت بود تکیه دادم
منتظر بودم بهترین اتفاق زندگیم بیوفته..
چشمام داشت سیاه میشد و دنیا دورم میچرخید
قطره اشکی از چشمام روی گونم افتاد..
نامه روی پاتختی رو برداشتم و گزاشتم کنار دستم و آخرین لحظاتم رو با لبخند تماشا کردم!!
نامه:
"شاید اگه موقع دعوا با مامان و بابا حرف میزدم و از خودم دفاع میکردم و تو خودم نمیریختم اینجا نبودم و این اتفاق نمیافتاد..
امروز بابا اومد گفت هزینه اسایشگاهو دوبرابر کردن..
بابا بهم گفت کاش بمیرم و مجبور نباشم پولامو برا دختر دیوونه ای مثل من هدر بده!!
ببخشید بدون خداحافظی رفتم مامان بزرگ..
تو بهترین و مهربون ترین آدم زندگی من بودی
یادته یه بار ازت پرسیدم اگه بمیرم برام گریه میکنی؟
توهم گفتی معلومه که اره، این چه حرفیه
و منم بهت گفتم آرزوم اینه که برام گریه نکنی
توهم سر تکون دادی و گفتی ارزوتو برآورده میکنم..
حالا خیلی خوشحالم که رفتم و برام گریه نمیکنی..
فقط یه خواهشی ازت دارم مامان بزرگ
به مامان و بابام بگو دیگه هیچ وقت بچه دار نشن:)"
تاریخ تولد:۱۹۹۸/۵/۲۶
تاریخ فوت:۲۰۲۰/۴/۱۵
ستاره های میرا، حالتون خوبه؟
میرا دوباره برگشته تا دوباره بره..
این تک پارتی رو از بنگتن ننوشتم
چون سر موضوعش نمیخواستم اعضا رو بد جلوه بدم..
خلاصه که امیدوارم خوشتون بیاد!:>
۱۷.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.