عاشقانه
ناگهانی آمد و بر قلب باریدن گرفت
شعله زد سرتا به سر دامان و پیراهن گرفت
نقطه ی عطفی شد و بر خاطراتِ خسته ام
تیرگی ها را زدود و هاله ای روشن گرفت
او که بود و از کجا آمد که در رویایمان
این قرار سینه را در لحظه ای از من گرفت
گفتمش سرگشته ام در کوله بارم بیکسی
خنده ای کرد و تمام دردِ من گردن گرفت
همچنان نورِ امیدی بود و با سِحرِ نفس
گوشه یِ قلب مرا گلدانی از سوسن گرفت
باغِ احساسِ مرا رنگی زد و در یک نگاه
غصه ها را تک به تک از خاطرم بردن گرفت..
شعله زد سرتا به سر دامان و پیراهن گرفت
نقطه ی عطفی شد و بر خاطراتِ خسته ام
تیرگی ها را زدود و هاله ای روشن گرفت
او که بود و از کجا آمد که در رویایمان
این قرار سینه را در لحظه ای از من گرفت
گفتمش سرگشته ام در کوله بارم بیکسی
خنده ای کرد و تمام دردِ من گردن گرفت
همچنان نورِ امیدی بود و با سِحرِ نفس
گوشه یِ قلب مرا گلدانی از سوسن گرفت
باغِ احساسِ مرا رنگی زد و در یک نگاه
غصه ها را تک به تک از خاطرم بردن گرفت..
۱۰.۹k
۲۰ تیر ۱۴۰۱