به خدا بعدِ تو یک لحظه نخندید دلم
به خدا بعدِ تو یک لحظه نخندید دلم
دائما از تو و از حال تو پرسید دلم
هرچه گفتند ز خیرش بِگُذر قسمت نیست
هرگز از بندِ تو آزاد نگردید دلم
سینه ای دارم از اندوه پر و چشم پرآب
صد غزلدرد ز بعد تو سرایید دلم
روزگارم چو خیال است و امیدم به سراب
مانده در برزخ و آواره ی تبعید دلم
از خدا هم گله دارم اگر این تقدیر است
دوست،بیگانه،خودی،از همه رنجید دلم
هرچه گفتند ز من بشنو ولی باور نه
از تو و عشق نشد، خانه ی تردید دلم
گرچه با حربه ی تقدیر جدایت کردند
نشد از وصل تو یک ثانیه نومید دلم
آخر قصه چه دستم برسد بر تو چه نه
شک نکن از تو و این عشق نلغزید دلم
دائما از تو و از حال تو پرسید دلم
هرچه گفتند ز خیرش بِگُذر قسمت نیست
هرگز از بندِ تو آزاد نگردید دلم
سینه ای دارم از اندوه پر و چشم پرآب
صد غزلدرد ز بعد تو سرایید دلم
روزگارم چو خیال است و امیدم به سراب
مانده در برزخ و آواره ی تبعید دلم
از خدا هم گله دارم اگر این تقدیر است
دوست،بیگانه،خودی،از همه رنجید دلم
هرچه گفتند ز من بشنو ولی باور نه
از تو و عشق نشد، خانه ی تردید دلم
گرچه با حربه ی تقدیر جدایت کردند
نشد از وصل تو یک ثانیه نومید دلم
آخر قصه چه دستم برسد بر تو چه نه
شک نکن از تو و این عشق نلغزید دلم
۱.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.