چند.پارتی
#چند.پارتی
#درخواستی
وقتی خواهر ناتنیشونی مامان باباتون𖥻 نیستن و همو دوست دارین و باهم اهم اهم میکنین و وسط اهم اهم میگی ،پوص........یمو لیس بزن 𖥻
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁰
ᨒᨓᨒᨓᨒᨓ
ویو نایون : →
اومدم بالا تو اتاقم و در کمدمو باز کردم و ی لباس خوشگل انتخاب کردم * عکس میزارم*
و پوشیدمش و ی میکاپ کوچولو کردم و موهامو هم دم اسبی بستم و کیفمو گوشیمو برداشتم و اومدم پایین
ویو کوک : →
رفتم اتاق خودن و ی لباس نسبتا لش
* عکس میدم * انتخاب کردم و پوشیدم بعد ساعت مارکمو دستم کردم و ادکلن تلخمو زدم و رفتم پایین منتظر نایون بودم ..
اسلاید ¹: لباس نایون
اسلاید²: میکاپ نایون
اسلاید ³ : لباس کوک
_رفتم پایین که کوک رو مبل نشستم بود و با گوشیش ور میرفت ، صداش زدم
_کوک
+..." نگاهش به گوشیشه"
_کوکک
+واووو ... این دختره چه خوشگله بیا ببین
_اخم ریزی کردم ... و رفتم نگاهی به گوشیش انداختم که دیدم یکی از عکسای خودمه ، پشمام ریخته بود ، گفتم نکنه حالا میخواد عکس ی دختره دیگه رو نشون بده
_ یااا سکتم دادی ، گفتم الان میخوای عکس
ی دختره دیگه رو نشون بد-
_فهمیدم چی گفتم و سریع دستمو جلوی دهنم گذاشتم
+ " خنده ریز "
_ .. اره معلومه که من خیلی خوشگلم 😬
"در حال ماسمالیکردن "
+" خنده " 🤣
_یااا به چی میخندی ،
+چی نه به چیزی نمی خندم
+"😂"
_مشتی به بازوش زدم و گفتم ، بسه دیگه انقدر نخند جیشت میگیره "🤭😃"بیا بریم دیر شد
+یاااااااااااا... بچه کوچولو .... ایشششش .. اصن بیا بریم .
_ " 🤣"
_
+ به من میخندیدی اره ؟🤨
_ارع 😆
+اهمم .. خب بسه دیگه بیا بریم
_بریم " درحال پاک کردن اشک از چشمام "
◞⃕ ⸼ ૂ پرش زمان : شهربازی '
+ماشین رو پارک کردم نایون سریع از ماشین پرید پایین ی خنده از سر ذوقش کردم ، در ماشین بستم و قفل کردم و بهسمت نایونی رفتم که تند تند راه میرفت تا برسه به شهربازی منم قدم هامو تند کردم و بهش رسیدم و کنارش راه میرفتم که...
ادامه دارد ...
خماری 😇🪽
࣪⭑ ҂ ❙❘❙❚❙❘❙❙❚❙❘❙
چطور بود ؟! خوشحال میشم نظراتتونو بدونم
₍ᐢ..ᐢ₎
⋆ ׅ ࣪𓏲 ּ ֶָ⬩
#درخواستی
وقتی خواهر ناتنیشونی مامان باباتون𖥻 نیستن و همو دوست دارین و باهم اهم اهم میکنین و وسط اهم اهم میگی ،پوص........یمو لیس بزن 𖥻
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁰
ᨒᨓᨒᨓᨒᨓ
ویو نایون : →
اومدم بالا تو اتاقم و در کمدمو باز کردم و ی لباس خوشگل انتخاب کردم * عکس میزارم*
و پوشیدمش و ی میکاپ کوچولو کردم و موهامو هم دم اسبی بستم و کیفمو گوشیمو برداشتم و اومدم پایین
ویو کوک : →
رفتم اتاق خودن و ی لباس نسبتا لش
* عکس میدم * انتخاب کردم و پوشیدم بعد ساعت مارکمو دستم کردم و ادکلن تلخمو زدم و رفتم پایین منتظر نایون بودم ..
اسلاید ¹: لباس نایون
اسلاید²: میکاپ نایون
اسلاید ³ : لباس کوک
_رفتم پایین که کوک رو مبل نشستم بود و با گوشیش ور میرفت ، صداش زدم
_کوک
+..." نگاهش به گوشیشه"
_کوکک
+واووو ... این دختره چه خوشگله بیا ببین
_اخم ریزی کردم ... و رفتم نگاهی به گوشیش انداختم که دیدم یکی از عکسای خودمه ، پشمام ریخته بود ، گفتم نکنه حالا میخواد عکس ی دختره دیگه رو نشون بده
_ یااا سکتم دادی ، گفتم الان میخوای عکس
ی دختره دیگه رو نشون بد-
_فهمیدم چی گفتم و سریع دستمو جلوی دهنم گذاشتم
+ " خنده ریز "
_ .. اره معلومه که من خیلی خوشگلم 😬
"در حال ماسمالیکردن "
+" خنده " 🤣
_یااا به چی میخندی ،
+چی نه به چیزی نمی خندم
+"😂"
_مشتی به بازوش زدم و گفتم ، بسه دیگه انقدر نخند جیشت میگیره "🤭😃"بیا بریم دیر شد
+یاااااااااااا... بچه کوچولو .... ایشششش .. اصن بیا بریم .
_ " 🤣"
_
+ به من میخندیدی اره ؟🤨
_ارع 😆
+اهمم .. خب بسه دیگه بیا بریم
_بریم " درحال پاک کردن اشک از چشمام "
◞⃕ ⸼ ૂ پرش زمان : شهربازی '
+ماشین رو پارک کردم نایون سریع از ماشین پرید پایین ی خنده از سر ذوقش کردم ، در ماشین بستم و قفل کردم و بهسمت نایونی رفتم که تند تند راه میرفت تا برسه به شهربازی منم قدم هامو تند کردم و بهش رسیدم و کنارش راه میرفتم که...
ادامه دارد ...
خماری 😇🪽
࣪⭑ ҂ ❙❘❙❚❙❘❙❙❚❙❘❙
چطور بود ؟! خوشحال میشم نظراتتونو بدونم
₍ᐢ..ᐢ₎
⋆ ׅ ࣪𓏲 ּ ֶָ⬩
۱۲.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.