برای محمودرضا
برای #محمودرضا
احمدرضابیضائی:
چند نفر از رزمنده های مقاومت، فیلمی از #محمودرضا در سوریه ضبط کرده بودند که در آن نحوه باز و بسته کردن قطعات توپ ٢٣ را نشان می دهد. توی این فیلم فقط دستهای محمودرضا توی کادر است و صدایش که روی تصویر به عربی محلی نحوه کار را توضیح می دهد. بار اولی که پیش خودش، توی لپ تاپش این فیلم را باز کردم، فقط از روی صدایش توانستم تشخیص بدهم محمودرضاست. چون تصویری از چهره او از اول تا آخر فیلم دیده نمی شود. چند دقیقه از آنرا که تماشا کردم برگشتم به محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم: "بابا عربی! این دیگر چیست؟" گفت: "برای یک عده از بچه ها توپ را توضیح داده بودم، چون قطعاتش زیاد بود گفتند اینطوری یادمان نمی ماند؛ یکبار دیگر توضیح بده فیلم بگیریم. من هم توضیح دادم فیلم گرفتند که داشته باشند و اگر جایی موقع باز کردن توپ به مشکل برخوردند فایل را ببینند." گفتم: "کو، کجا هستند این بچه ها؟" گفت: "همین جا هستند، حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند." گفتم: "خودت که لو رفته ای با این #لهجه_فارسی_ترکی_عربی قاطی!" خندید. گفت: "راست می گویی لهجه ام که خیلی ضایع است؛ الان که دارم گوش میدهم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند."
محمودرضا سی دقیقه روی این فیلم به عربی محلی عراقی نحوه باز کردن و بستن مجدد قطعات این توپ را توضیح می دهد. یعنی قطعات را یکی یکی باز میکند و می چیند روی زمین و نامگذاری میکند و در آخر که کار تمام می شود با همان لهجه محلی می گوید: "صار فارغ... خلاص!" یعنی تمام شد! آنقدر موقع دیدن فیلم از تکلم مسلطش به عربی خوشم آمد که دو بار از اول تا آخر دیدم. آخر سر هم یواشکی برای خودم کپی کردم. بعدا که فلش مموریم را آوردم تبریز باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپم، دیدم محمودرضا هم یواشکی آنرا از فلشم پاک کرده!
روحشون شاد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و #عجل_فرجهم
احمدرضابیضائی:
چند نفر از رزمنده های مقاومت، فیلمی از #محمودرضا در سوریه ضبط کرده بودند که در آن نحوه باز و بسته کردن قطعات توپ ٢٣ را نشان می دهد. توی این فیلم فقط دستهای محمودرضا توی کادر است و صدایش که روی تصویر به عربی محلی نحوه کار را توضیح می دهد. بار اولی که پیش خودش، توی لپ تاپش این فیلم را باز کردم، فقط از روی صدایش توانستم تشخیص بدهم محمودرضاست. چون تصویری از چهره او از اول تا آخر فیلم دیده نمی شود. چند دقیقه از آنرا که تماشا کردم برگشتم به محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم: "بابا عربی! این دیگر چیست؟" گفت: "برای یک عده از بچه ها توپ را توضیح داده بودم، چون قطعاتش زیاد بود گفتند اینطوری یادمان نمی ماند؛ یکبار دیگر توضیح بده فیلم بگیریم. من هم توضیح دادم فیلم گرفتند که داشته باشند و اگر جایی موقع باز کردن توپ به مشکل برخوردند فایل را ببینند." گفتم: "کو، کجا هستند این بچه ها؟" گفت: "همین جا هستند، حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند." گفتم: "خودت که لو رفته ای با این #لهجه_فارسی_ترکی_عربی قاطی!" خندید. گفت: "راست می گویی لهجه ام که خیلی ضایع است؛ الان که دارم گوش میدهم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند."
محمودرضا سی دقیقه روی این فیلم به عربی محلی عراقی نحوه باز کردن و بستن مجدد قطعات این توپ را توضیح می دهد. یعنی قطعات را یکی یکی باز میکند و می چیند روی زمین و نامگذاری میکند و در آخر که کار تمام می شود با همان لهجه محلی می گوید: "صار فارغ... خلاص!" یعنی تمام شد! آنقدر موقع دیدن فیلم از تکلم مسلطش به عربی خوشم آمد که دو بار از اول تا آخر دیدم. آخر سر هم یواشکی برای خودم کپی کردم. بعدا که فلش مموریم را آوردم تبریز باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپم، دیدم محمودرضا هم یواشکی آنرا از فلشم پاک کرده!
روحشون شاد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و #عجل_فرجهم
۱.۰k
۱۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.