برترین عشق پارت آخر
جیمین مینداختش بالا لویم ذوق میکرد و میخندید من:جیمین مواظب باش بعد جیمین دیگه بالا ننداختش و گذاشتش پایین لویی:خلی خوف بود بعد لویی اومد اینجا من:پسرم لویی:هوم در گوشش گفتم من:برو پیش عمو جین رو پاش بشین لویی:باجه بعد لویی رفت پیش جین لویی:عمو بغل جین:الان میخوای بغل من تو که منو میزدی لویی:ژیاد چلت و پلت میجی منم عشبی میجم ببشید(ای الهی من قربونش بشم😂😍😭😭😂😂😂🤣🤣🤣خدا من از این بچه ها میخوام) جین:خیله خوب بعد جین بلندش کرد گذاشتش رو پاش بعد نامجون رفت جلو نامجون:ببینمت ف کوک:نامجون نگو بهش خوشش نمیاد😐 نامجون: آی منم ببخشید بهت گفتم فسقلی ولی لویی دست به سینه اونو رو نگاه کرد لویی:فجت یه کال تون م ببشمت نامجون:چیکار لویی:بجو بادیگالد مخشوشم نامجون:چی من بشم بادیگار تو 😐 لویی:شوخیلم(بچه شوخید😂😂🤣🤣😂😂) تابم بیده نامجون:باشه جونگ کوک این اینه خودت پرروعه ها کوک:میدونم(چه با افتخارم میگه ☺😐مرتیکه جذاب😐😂) پسر کو ندارد نشان از پدر من:بچم همچیش به باباش رفته کوک:عاخخخخ من یادم اومد امروز تو رو نخوردم رفتیم خونه بهت میگم😜 من:هومم باید بچه بخوابه بعد کوک:اون که قطعا میخوابه بعد جونگ کوک بغلم کرد بعد جونگ کوک خیلی آروم بهم میگفت کوک:آخ قربونت برم بعد رفت گردنمو میبوسید همونجوری موند بعد چند دقیقه رفتیم خونه دیدم لویی خوابیده بردمش رو تختش و خوابوندمش لباسمو عوض کردم یه لباس خواب مشکی تا رون پا پوشیدم بعد لویم خواب بود برگشتم رفتم سمت جونگ کوک اونور تخت بود بعد من رفتم رو تخت اونم از اونور اومد رو تخت نزدیک هم شدیم و رو تخت نشستیم بعد جونگ کوک منو بیشتر به خودش چسبوند کوک:بیا جلو تر دو دستاشو دور کمرم حلقه کرد منم سرمو بردم تو بغلش کوک:همه ی زندگیم عشقمی عمرمی نفسمی بدون تو نمی تونم یه قول بده من:چه قولی کوک:پیشم بمونی من:عشقم من و تو دیگه باهمیم پیش همیم کوک:هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم ببینمت و به هم برسیم و الان بچمونم پیشه مونه من:و این خیلی خوبه کوک:آره خیلی خوبه ما دیگه باهمیم
و پایان😭😍😍😍
و پایان😭😍😍😍
۲۵.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.