حوس عشق پارت ۵۰
رفتیم نشستیم رو مبل قشنگ جونگ کوک بهم چسبید منم سرمو رو شونش گذاشتم و دستمم دور بازوش حلقه کردم اونم سرشو رو کلم گذاشت کوک:میخوای بریم بیرون من:هوم نمیدونم باشه بریم اما بزار اول نهار بخوریم بعد بریم کوک:باشه هرچی تو بگی خانومه خودم نهارمونو خوردیم رفتم حاضر شدم (عکس میزارم) رفتیم بیرون تا شب تو خیابونا راه میرفتیم بعد چشم هردومون به یه لباس فروشی افتاد کوک:بریم تو من:بریم به نظر لباسا خوشگلی داره بعد رفتیم تو یه لباس فروشی بزرگ بود همینجوری میگشتیم چشمم به یه لباس خوشگل زرد افتاد زرد نبود لیمویی بود شرطک لی رنگ لیمویی داشت یه پیرنه سفیدم داشت که میرفت تو شلوارش یه رویه لیمویم داشت جونگ کوک رو صندلی نشسته بود بعد منم اونور همون موقع دیدم یه دختری رفت کنارش نشست از این حرزها بود قشنگ معلوم بود حرصم گرفت یه چوب پیدا کردم رفتم سمت دختره چوب دراز از بغل صورتش رد کردم من:هیشششش تا با این نزدم از بالا تا پایینتو نشکستم و سرتو نشکوندم از اینجا پاشو گمشو برو اونور تا ۱۰ میشمارم من:۱........۲.........۳......۴....۵.....۶.....۷ دختره:مگه تو کیش هستی دوست دخترشم پاشو برو بعد پاشد رفت من:هی دختره:چیه من:این چوبم ببر بنداز بیرون بعد دادم بهش دستمم زدم به هم و منم نشستم کنارش کوک:عشقم از چیزی خوشت اومد من:آره کوک:کودوم من:اون لیمویه که ردیف پایینه بعد پاشدیم رفتیم جونگ کوک نگاش کرد بعد اونم پسندید خریدیمش بعد رفتیم بیرون
۳۴.۲k
۱۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.