چند کودک با یکدیگر مشغول بازی بودند ، ناگهان زنی از دور پ
چند کودک با یکدیگر مشغول بازی بودند ، ناگهان زنی از دور پیدا شد و کودکی را از آن میان صدا کرد و لحظه یی چند با آن کودک نجوا کرد .
پس از آنکه کودک بازگشت هم بازی های او اصرار کردند که از صحبت او با آن زن مطلع شوند و به دور او حلقه زدند !
کودک از آنها پرسید :
آیا شما می توانید یک راز مهمی را پیش خود نگهدارید ؟!
همه با صدای بلند فریاد کردند :
آری ، آری !
کودک گفت :
من هم همینطور
چه بچه رازنگهداری،آفرین ،ولی حالا ماازکجا بفهمیم زنه به بچه هه چی گفته؟ بچه هم بچه های قدیم والاخخخخخ
پس از آنکه کودک بازگشت هم بازی های او اصرار کردند که از صحبت او با آن زن مطلع شوند و به دور او حلقه زدند !
کودک از آنها پرسید :
آیا شما می توانید یک راز مهمی را پیش خود نگهدارید ؟!
همه با صدای بلند فریاد کردند :
آری ، آری !
کودک گفت :
من هم همینطور
چه بچه رازنگهداری،آفرین ،ولی حالا ماازکجا بفهمیم زنه به بچه هه چی گفته؟ بچه هم بچه های قدیم والاخخخخخ
۷۲۷
۳۰ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.