پارت یازدهم:)
گونشو محکم بوسیدم که با تعجب و چشمای گرد شده نگام کرد
+الان چشمت از کاسه در میاد
_این..این یعنی چی؟
+چیو میگی؟
_اینکه گونمو می بوسی
+نمیدونم خودت یه چیزی در نظر بگیر
شروع کردم جلو جلو راه رفتن که از پشتم گفت: ا/ت چرا اذیتم می کنی؟ میدونی چقد کنجکاوم؟
توی دلم میخندیدم به کیوت بودنش
_اتتتتتت
جوابی ندادم که بهم رسید و دستم رو گرفت و گفت: یبار دیگه
+چی یبار دیگه؟
گونشو آورد جلو: فقط یبار دیگه
+بیا بریم بابا پررو شدی [خنده]
۴۰ دقیقه گذشته بود از سردی یخ زده بودیم داشتم همینطور اون ور مه رو نگاه می کردم چشمم دنبال یه عمارت می گشت ولی پیداش نمی کردم که با صدای جونگ کوک سرمو به سمت مخالف چرخوندم
_ا/ت اینجاست بدو بریم
میخواستم بدوام ولی پاهام بدجور درد می کردن
_خوبی؟
+پاهام درد می کنن
براید استایل بغلم کرد: با پریدن چطوری؟
+بدم نمیاد
شروع کرد به پریدن چیزی که راجب خوناشام ها برام جالب بود همین پرش بلندشون بود مخصوصا جونگ کوک که مثل یه خرگوش می پرید
بلاخره رسیدیم به عمارت نورانی جونگ کوک
+جونگ کوک اینجا...خونته؟
سمتش چرخیدم که چشمای خیس شدش رو دیدم
+جونگ کوک داری گریه می کنی؟
_نه خوبم[بغض]
بالا رو نگاه می کرد که چشماش از خیسی در بیاد
+بزارم زمین یه لحظه
گذاشتم زمین که محکم بغلش کردم بدنم هر چقدر سرد بود بدن اون سرد تر بود
+جونگ کوک تموم شد دیگه رایدن نمیتونه اذیتت کنه
_بهتره بریم داخل یکمی استراحت کنیم مگه نه؟
+الان چشمت از کاسه در میاد
_این..این یعنی چی؟
+چیو میگی؟
_اینکه گونمو می بوسی
+نمیدونم خودت یه چیزی در نظر بگیر
شروع کردم جلو جلو راه رفتن که از پشتم گفت: ا/ت چرا اذیتم می کنی؟ میدونی چقد کنجکاوم؟
توی دلم میخندیدم به کیوت بودنش
_اتتتتتت
جوابی ندادم که بهم رسید و دستم رو گرفت و گفت: یبار دیگه
+چی یبار دیگه؟
گونشو آورد جلو: فقط یبار دیگه
+بیا بریم بابا پررو شدی [خنده]
۴۰ دقیقه گذشته بود از سردی یخ زده بودیم داشتم همینطور اون ور مه رو نگاه می کردم چشمم دنبال یه عمارت می گشت ولی پیداش نمی کردم که با صدای جونگ کوک سرمو به سمت مخالف چرخوندم
_ا/ت اینجاست بدو بریم
میخواستم بدوام ولی پاهام بدجور درد می کردن
_خوبی؟
+پاهام درد می کنن
براید استایل بغلم کرد: با پریدن چطوری؟
+بدم نمیاد
شروع کرد به پریدن چیزی که راجب خوناشام ها برام جالب بود همین پرش بلندشون بود مخصوصا جونگ کوک که مثل یه خرگوش می پرید
بلاخره رسیدیم به عمارت نورانی جونگ کوک
+جونگ کوک اینجا...خونته؟
سمتش چرخیدم که چشمای خیس شدش رو دیدم
+جونگ کوک داری گریه می کنی؟
_نه خوبم[بغض]
بالا رو نگاه می کرد که چشماش از خیسی در بیاد
+بزارم زمین یه لحظه
گذاشتم زمین که محکم بغلش کردم بدنم هر چقدر سرد بود بدن اون سرد تر بود
+جونگ کوک تموم شد دیگه رایدن نمیتونه اذیتت کنه
_بهتره بریم داخل یکمی استراحت کنیم مگه نه؟
۱۳.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.