عشق مدرسه ای. p1
عشق مدرسه ای : پارت ۱
امروز قراره از این خونه نقل مکان کنیم بریم سئول من قراره برم مدرسه ی جدید خوشحال نیستم چون به خاطر کار پدرم باید بریم سئول ومن تمام دوستام اینجان خب راستی داشت یادم میرفت من ا/ت هستم ۱۷ سالمه و بوسان زندگی میکنم و همینجوری که گفتم که گفتم باید سئول قراره بریم . از اتاقم بیرون رفتم داخل پذیرایی و دیدم مادر و پدرم دارن صبحانه میخورن گفتم : سلام صبح بخیر . مادر و پدر : صبحت بخیر دخترم نشستم سر میز پدرم گفت : دخترم فردا قراره بریم به خونه و شهر جدید
گفتم : باشه پدر چند ساعت بعد.... قراره شب برم پیش دوستم تا آخرین مهمونی رو با هم داشته باشیم . یک حموم نیم ساعته رفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم باز گذاشتم آرایش ملایم کردم لباسم رو پوشیدم
چطور بود؟❤️🍭
امروز قراره از این خونه نقل مکان کنیم بریم سئول من قراره برم مدرسه ی جدید خوشحال نیستم چون به خاطر کار پدرم باید بریم سئول ومن تمام دوستام اینجان خب راستی داشت یادم میرفت من ا/ت هستم ۱۷ سالمه و بوسان زندگی میکنم و همینجوری که گفتم که گفتم باید سئول قراره بریم . از اتاقم بیرون رفتم داخل پذیرایی و دیدم مادر و پدرم دارن صبحانه میخورن گفتم : سلام صبح بخیر . مادر و پدر : صبحت بخیر دخترم نشستم سر میز پدرم گفت : دخترم فردا قراره بریم به خونه و شهر جدید
گفتم : باشه پدر چند ساعت بعد.... قراره شب برم پیش دوستم تا آخرین مهمونی رو با هم داشته باشیم . یک حموم نیم ساعته رفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم باز گذاشتم آرایش ملایم کردم لباسم رو پوشیدم
چطور بود؟❤️🍭
۵.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.