نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد
ميتواني كه فريبم بدهي با نظري
پنجهانداختهاي سوي شكار دگري
آه! ديوانه آن لحظه ی چشمان توام
كه پلنگانه به قرباني خود مينگري
آنچنان رد شو كه آشفته كني موي مرا
اي كه آسوده دل از بيشه ی من ميگذري
مرهميبهتر از اين نيست كه زخمم بزني
عشق، آماده بكن خنجر برنده تري
هيمه بر هيمه ی اين آتش سوزنده بريز
تا از آن جنگل انبوه نماند اثري
نكند بوي تو را باد به هر جا ببرد
خوش ندارم دل هر رهگذري را ببري
پنجهانداختهاي سوي شكار دگري
آه! ديوانه آن لحظه ی چشمان توام
كه پلنگانه به قرباني خود مينگري
آنچنان رد شو كه آشفته كني موي مرا
اي كه آسوده دل از بيشه ی من ميگذري
مرهميبهتر از اين نيست كه زخمم بزني
عشق، آماده بكن خنجر برنده تري
هيمه بر هيمه ی اين آتش سوزنده بريز
تا از آن جنگل انبوه نماند اثري
نكند بوي تو را باد به هر جا ببرد
خوش ندارم دل هر رهگذري را ببري
۵۸۵
۱۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.