عاشقانه
منم که دلنگرانم ، به دل غمی دارم
تو نیستی که ببینی ، چه عالَمی دارم
گذشتهام ز خودم ، از هر آنچه غیر از توست
بیا که بیتو ، من از روزگار بیزارم
عجب نباشد اگر ، جان دهم درونِ قفس
که مثلِ مرغِ اسیری ، همیشه تب دارم
به جانم آتشی از آن ، دو چشمت افتاده
بکِش به شعله بسوزان ، که من گرفتارم
دلم گرفته ز غصه ، ببین که در غمِ تو
به دردِِ عشق دچارم ، تویی پرستارم
سراغِ قاصدعاشق چرا نمیگیری؟
دلم گرفته ، کجائی؟ بیا به دیدارم
تو نیستی که ببینی ، چه عالَمی دارم
گذشتهام ز خودم ، از هر آنچه غیر از توست
بیا که بیتو ، من از روزگار بیزارم
عجب نباشد اگر ، جان دهم درونِ قفس
که مثلِ مرغِ اسیری ، همیشه تب دارم
به جانم آتشی از آن ، دو چشمت افتاده
بکِش به شعله بسوزان ، که من گرفتارم
دلم گرفته ز غصه ، ببین که در غمِ تو
به دردِِ عشق دچارم ، تویی پرستارم
سراغِ قاصدعاشق چرا نمیگیری؟
دلم گرفته ، کجائی؟ بیا به دیدارم
۱۵.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.