عاشقانه
باد آمد ببوسد صورتِ ماهِ جوانت را
به طوفان داد درياي سياهِ گيسوانت را
لب از هم وا بكن لبخندِ ناگاهي بزن امشب
كه هر شب دوست دارم خنده هاي ناگهانت را
گمانم دست هايت حقِ من باشند ، حق با من
كفِ دستم بيا بگذار دست مهربانت را
غزل مي ريزد از چشمِ غزال آلوده ام وقتي
شبي رو ميكني آن شيوه و طرزِ بيانت را
تمامِ شهر فهميده چه شيرين اند لبهايت
زماني را كه چرخاندي به دور لب زبانت را
به طوفان داد درياي سياهِ گيسوانت را
لب از هم وا بكن لبخندِ ناگاهي بزن امشب
كه هر شب دوست دارم خنده هاي ناگهانت را
گمانم دست هايت حقِ من باشند ، حق با من
كفِ دستم بيا بگذار دست مهربانت را
غزل مي ريزد از چشمِ غزال آلوده ام وقتي
شبي رو ميكني آن شيوه و طرزِ بيانت را
تمامِ شهر فهميده چه شيرين اند لبهايت
زماني را كه چرخاندي به دور لب زبانت را
۴.۴k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲