رویایی همانند کابوس پارت 51
#nika
رکسانا=تیکه ننداز
بیبی=دعوا نکنید رکسانا دخترمتو برو پایین
رکسانا رفت پایین گه بی بی به منگفت=اون دختر اربابه باهاش درست رفتار کنید
با سر باشه ای گفتم ...
خوب چه فرقی باهم داریم اونم دوتا چشم داره منم دو تا اونم بابا....
حرفمو قطع کرد اون بابا داره من دارم تنها فرقمونم همینه اون یه بابای خوب داره من یه ابلیص
با صدای بی بی کهگفت بدو به خودم اومدم شربتا رو برداشتم رفتم پایین
رفتم سمت مهمونا با دیدن مهمون سینی تو دستم شل شد این ک اشکان بود
به متین نگاه کرد که با تعجب بهمننگاه میکرد رفتم جلو
اشکان=ع نیکا تو اینجا کار میکنی؟؟
متین=میشناسید همو
اشکان=ارع ای....
پریدم وسط حرفشگفتم=من برم دیگ
سینی گذاشتم رو میز با عجله رفتم بالا استرس گرفتم اشکان بهترین دوست متین بود......!؟
#Matin
نیکا سریع رفت بالا چرا اینطوری میگرد؟؟
اشکان=خیلی بیشوری متین
متین=چرا؟؟
اشکان=میشناختیش که
متین=کیو؟
اشکان=کسی که عاشقش شدمو
با این حرفش دستم مشت بود یعنی اشکان عاشق نیکا بود
بلند شدم نمیخواستم بزارم اشکان نیکا رو به روشن
اشکان پرسید کجا ولی جواب ندادم رفتم بالا سمت آشپزخونه نیکا مشغول غذا بود بدون توجه به دیگران رفتن تو دست نیکا رو گرفتم رفتیم بیرون......
رویـــایــ𝒉𝒂𝒎𝒂𝒏𝒂𝒏𝒅ـیکـابـوس🍷"!
آنچه خواهید دید:
باز چه گهی خوردم🤕
لبم رو بوسید💋
بلایی سرت میارم مرغ های آسمون به حالت گریه کنند😡
نکنه فهمیده😰
رکسانا=تیکه ننداز
بیبی=دعوا نکنید رکسانا دخترمتو برو پایین
رکسانا رفت پایین گه بی بی به منگفت=اون دختر اربابه باهاش درست رفتار کنید
با سر باشه ای گفتم ...
خوب چه فرقی باهم داریم اونم دوتا چشم داره منم دو تا اونم بابا....
حرفمو قطع کرد اون بابا داره من دارم تنها فرقمونم همینه اون یه بابای خوب داره من یه ابلیص
با صدای بی بی کهگفت بدو به خودم اومدم شربتا رو برداشتم رفتم پایین
رفتم سمت مهمونا با دیدن مهمون سینی تو دستم شل شد این ک اشکان بود
به متین نگاه کرد که با تعجب بهمننگاه میکرد رفتم جلو
اشکان=ع نیکا تو اینجا کار میکنی؟؟
متین=میشناسید همو
اشکان=ارع ای....
پریدم وسط حرفشگفتم=من برم دیگ
سینی گذاشتم رو میز با عجله رفتم بالا استرس گرفتم اشکان بهترین دوست متین بود......!؟
#Matin
نیکا سریع رفت بالا چرا اینطوری میگرد؟؟
اشکان=خیلی بیشوری متین
متین=چرا؟؟
اشکان=میشناختیش که
متین=کیو؟
اشکان=کسی که عاشقش شدمو
با این حرفش دستم مشت بود یعنی اشکان عاشق نیکا بود
بلند شدم نمیخواستم بزارم اشکان نیکا رو به روشن
اشکان پرسید کجا ولی جواب ندادم رفتم بالا سمت آشپزخونه نیکا مشغول غذا بود بدون توجه به دیگران رفتن تو دست نیکا رو گرفتم رفتیم بیرون......
رویـــایــ𝒉𝒂𝒎𝒂𝒏𝒂𝒏𝒅ـیکـابـوس🍷"!
آنچه خواهید دید:
باز چه گهی خوردم🤕
لبم رو بوسید💋
بلایی سرت میارم مرغ های آسمون به حالت گریه کنند😡
نکنه فهمیده😰
۲۲.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.