رها
#رها
به سمتش برگشتم چقدر تو خواب چهرش معصوم بود ،لبخندی روی لبم اومد ،روپیشونیش اخمی داشت که بوسه ای میون ابروهایش کاشتم،موهاشو آروم نوازش کردم که دوباره کمرمو محکم چسبید ،چسبیدم بهش پیشونیمو روپیشونیش گذاشتم ،وبا سر انگشتم لباشو لمس کردم که کشیده گفت:نکن جوجه....
ریزخندیدمو گفت:چیکار؟وبه کارم ادامه دادم که نوک انگشتمو بوسید اونم لبخندی بهم زد که دلم رفت ،سرشو توی گردنم کرد که انگشتموروی گردنش کشیدم سریع خودشو عقب کشید،نقطه ضعفش دستم اومده بود رو گردنش حساس بوددوباره خواستم گردنشو نوازش کنم که پرتم کرد رو تخت وروخیمه زدو دستامو بالای سرم قفل کرد،خندیم که گفت:مگه بهت نمیگم نکن جوجه ...
بالجبازی گفتم :دوست دارم...
لبخندی زد و خمار گفت:نه پ دوست داری !؟
سرمو نرم تکون دادم که خودشو کامل بهم چسبوند ولباشو با لبام متقابل کرد چشامو بستم که حرکتی نزد ،دستموپشت گردنش گذاشتم وبه خودم نزدیکش کردم که لب پایینی مو به دندون گرفت ،وبعد لب بالایمو وحشیانه خورد ،دستامو دورگردنش محکم تر کردموباهاش همراهی کردم ....
چندمین بعد دوتایمون بلاخره ازهمه دل کندیم ،طاها بوسه ای رو پیشونم کاشت وگفت:میره اتاق کارش ،لباس مردونه سفیدشو فقط به تنم کردم واز پله ها پایین رفتم ...
الان تنها چیزی که خیلی میچسبید یه هات چاکلت بود ....
هات چاکلتمو که خوب گرم شده بود توی لیوان ریختم ویکم ازشون سرکشیدم که یکی محکم از پشت بغلم کرد وسرشو برد تو گردنم....
نفساش که به پوستم میخورد بدنم مور مور میشد،آروم تو گوشم گفت :چیکار میکنی دلبر؟
یه لیوان واسش ریختم و برگشتم سمتشو گفتم هات چاکلت درست میکنم ،میخوری؟که نگاهی تو چشام کردوگفت :مگه میشه نخورم لیوانو طرفش گرفتم وخواستم بدم بهش که گوشه لبمو خورد ،تو شک کارش بودم ،الباشو از روی لبم برداشتو گفت:اون خیلی خوشمزه بود لبخندی بهش زدم که موهامو پشت گوشم فرستاد.....
به سمتش برگشتم چقدر تو خواب چهرش معصوم بود ،لبخندی روی لبم اومد ،روپیشونیش اخمی داشت که بوسه ای میون ابروهایش کاشتم،موهاشو آروم نوازش کردم که دوباره کمرمو محکم چسبید ،چسبیدم بهش پیشونیمو روپیشونیش گذاشتم ،وبا سر انگشتم لباشو لمس کردم که کشیده گفت:نکن جوجه....
ریزخندیدمو گفت:چیکار؟وبه کارم ادامه دادم که نوک انگشتمو بوسید اونم لبخندی بهم زد که دلم رفت ،سرشو توی گردنم کرد که انگشتموروی گردنش کشیدم سریع خودشو عقب کشید،نقطه ضعفش دستم اومده بود رو گردنش حساس بوددوباره خواستم گردنشو نوازش کنم که پرتم کرد رو تخت وروخیمه زدو دستامو بالای سرم قفل کرد،خندیم که گفت:مگه بهت نمیگم نکن جوجه ...
بالجبازی گفتم :دوست دارم...
لبخندی زد و خمار گفت:نه پ دوست داری !؟
سرمو نرم تکون دادم که خودشو کامل بهم چسبوند ولباشو با لبام متقابل کرد چشامو بستم که حرکتی نزد ،دستموپشت گردنش گذاشتم وبه خودم نزدیکش کردم که لب پایینی مو به دندون گرفت ،وبعد لب بالایمو وحشیانه خورد ،دستامو دورگردنش محکم تر کردموباهاش همراهی کردم ....
چندمین بعد دوتایمون بلاخره ازهمه دل کندیم ،طاها بوسه ای رو پیشونم کاشت وگفت:میره اتاق کارش ،لباس مردونه سفیدشو فقط به تنم کردم واز پله ها پایین رفتم ...
الان تنها چیزی که خیلی میچسبید یه هات چاکلت بود ....
هات چاکلتمو که خوب گرم شده بود توی لیوان ریختم ویکم ازشون سرکشیدم که یکی محکم از پشت بغلم کرد وسرشو برد تو گردنم....
نفساش که به پوستم میخورد بدنم مور مور میشد،آروم تو گوشم گفت :چیکار میکنی دلبر؟
یه لیوان واسش ریختم و برگشتم سمتشو گفتم هات چاکلت درست میکنم ،میخوری؟که نگاهی تو چشام کردوگفت :مگه میشه نخورم لیوانو طرفش گرفتم وخواستم بدم بهش که گوشه لبمو خورد ،تو شک کارش بودم ،الباشو از روی لبم برداشتو گفت:اون خیلی خوشمزه بود لبخندی بهش زدم که موهامو پشت گوشم فرستاد.....
۲۴.۰k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.