دروغگوی خوب
_ خوبی باباجان!
زود اشکامو پاک میکنم. و برمیگردم سمت آقاجان...
سلام. شما کی اومدین؟ خبر میدادین بیام دنبالتون...
_ اونقدر غرقی که صدای در رو نشنیدی... اونوقت چجوری صدای زنگ تلفن رو میشنیدی دخترجان...
چقدر دلم میخواست آقاجان رو بغل کنم. تنها جایی که وقتی هست منو یاد آغوش تو مینداخت...
دستام میلرزه و حس میکنم آقاجانم فهمیده...
_ حالا چرا اینقدر دستت رو محکم فشار میدی دختر؟ بذار یکم بلرزه...
میاد طرف میز. بلند میگم: چایی میخوری آقاجان؟ و سعی میکنم عکست رو زیر سینی مخفی کنم...
سرش رو تکون میده و میگه چایی هم میخورم...
میرم سمت سماور و عکس رو هل میدم زیر کابینت...
_ قبلا بازیگر بهتری بودی...
+ چی؟!
میخنده اما خیلی تلخ: بازیگری هنر میخواد. میدونی تو اصلا هنر نداری. بازیگر باید بلد باشه دروغ بگه. تو دروغگوی خوبی هم نیستی...
چایی رو میارم سمت میز...
_ گریه کن الهام... هر دختری حق داره گریه کنه...
اما خسته نشو... کم نیار...
با اینهمه عکس ور نرو...
خاطره بازی نکن...
گریه کن و وقتی گریه هات تموم شد همه عکسهاشو دور بریز؟!
بغض دارم. میگم: کدوم عکس؟! من فقط...
دستش رو برمیداره از روی میز...
عکس توعه...
چایی از دستم سر میخوره
_دیدی گفتم دروغگوی خوبی نیستی... اونم نبود...
زود اشکامو پاک میکنم. و برمیگردم سمت آقاجان...
سلام. شما کی اومدین؟ خبر میدادین بیام دنبالتون...
_ اونقدر غرقی که صدای در رو نشنیدی... اونوقت چجوری صدای زنگ تلفن رو میشنیدی دخترجان...
چقدر دلم میخواست آقاجان رو بغل کنم. تنها جایی که وقتی هست منو یاد آغوش تو مینداخت...
دستام میلرزه و حس میکنم آقاجانم فهمیده...
_ حالا چرا اینقدر دستت رو محکم فشار میدی دختر؟ بذار یکم بلرزه...
میاد طرف میز. بلند میگم: چایی میخوری آقاجان؟ و سعی میکنم عکست رو زیر سینی مخفی کنم...
سرش رو تکون میده و میگه چایی هم میخورم...
میرم سمت سماور و عکس رو هل میدم زیر کابینت...
_ قبلا بازیگر بهتری بودی...
+ چی؟!
میخنده اما خیلی تلخ: بازیگری هنر میخواد. میدونی تو اصلا هنر نداری. بازیگر باید بلد باشه دروغ بگه. تو دروغگوی خوبی هم نیستی...
چایی رو میارم سمت میز...
_ گریه کن الهام... هر دختری حق داره گریه کنه...
اما خسته نشو... کم نیار...
با اینهمه عکس ور نرو...
خاطره بازی نکن...
گریه کن و وقتی گریه هات تموم شد همه عکسهاشو دور بریز؟!
بغض دارم. میگم: کدوم عکس؟! من فقط...
دستش رو برمیداره از روی میز...
عکس توعه...
چایی از دستم سر میخوره
_دیدی گفتم دروغگوی خوبی نیستی... اونم نبود...
۷.۵k
۲۵ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.