Colored stars
part ①⑨
هوپی: چشماشو نگا چقدر درشته
ته: بشین سرجات جناب جئون شما تب داری
اسامی: هان چی چی
تهیونگ دستشو گذاشت رو پیشونیم
ته: تب داره دستتو بزار
تهیونگو بغل کردم
یونا: واو عکس بگیر عکس بگیر
ته: چی شده بیبی بانی
کوک: سرده
یونگی: یک دو سه چهار پنچ پنچ لایه لباس تنته بازم سردته
جین: نامجون یونگی هوسوک بریم
رفتن
اسامی: مامان بابا داماد آیندتون
جیمین: آ سلام من پارک جیمینم
رونا: عر دوتا جوجه گیر هم افتادن
تهیونگو ول کردم که رفت عقب منم بلند شدم دستامو دور گردنش حلقه کردم و پاهامو دور کمرش
جونگی: سوهو عکس بگیر عکس بدو
سوهو: دارم میگیرم
ته: خب من نمیتونم امروز از زیر کار در برم کوک بیا پایین من برم....
کوک: نمیخوام منم ببر
ته: من چطور تورو ببرم اخه
کوک: منم ببر هق " گریه "
یونا و رونا: کیم تهیونگ " ترسناک"
ته: باشه باشه تورم میبرم فقط بیا پایین
پریدم پایین
کوک: خب بریم
جیمین: هان؟ چی شد؟ ودف؟
اسامی: خب فعلا مواظب بچم باش
ته: چرا تو هی به این میگی بچم؟
اسامی: وقتی بچه بود تقریبا از دو سالگی تا هفت سالگی به من میگفت مامان
رونا: اون موفق من خیلی فشار میخوردم
♡ محل کار تهیونگ ♡
رئیس لی: تهیونگ توکه باز با خودت....
کوک: سلام " کیوت "
رئیس لی: اکلیلی شدم بچه ها بیاین نگاه کنین
سوهون: عرررررر این مال کیه
ته: مال منه
چانمی: پشمام شنیده بودم قطب های مخالف همو جذب میکنن ولی این به روایت تصویرههههههه
جی هیون: اسمت چیه خوشکل خاله
ونا: گفتی چند سالشه
ته: من ایچی درمورد سنش نگفتم
ونا: بنال
ته: حدس بزنید
رئیس لی: ۱۴
سوهون: ۱5
چانمی: ۱۶
جی هیون: 14
ونا: زیادش ۱۷
جین: جونگکوکی
کوک: هیونگ
پریدم بغلش
ته: ۱۸ سالشه
رئیس لی: نه بابا این
کوک: مگه من چمه که نباید 1۸ سالم باشه
ونا: میای بغل من
ته: بدو بیا اینجا
رفتم پیش تهیونگ
کوک: چرا اینا انقدر عجیبن
ته: نمیدونم
جیمین: سلام رئیس
رفتم پیش تهیونگ کنارش نشستم
دیا: دایی کجایی پسر عموم عاشق یکی دیگه شده تازه منم زد خدا لعنتش کنه اون جئون عوضیو
رئیس لی: پسر عموت کیه
دیا: کیم تهیونگ
رئیس لی: حرف دهنتو بفهم اون بچه مگه چشه خیلیم کیوت و نازه
ته: دختره ی حروم زاده ی هرزه " عربده "
کوک: تهیونگ بشین سرجات
دیا: اوه اوه این احمق
تهیونگ خیلی اروم و ریلکس نشست سر جاش
اومد نزدیک تهیونگ و بهش یه عکس نشون داد
دیا: این همین نیست
ته: یه لحظه بیا بیرون دیا
رفتن بیرون و باهم بحث کردن بعد تهیونگ با عصبانیت اومد تو ولی خودشو اروم کرد و نشست
کوک: چیزی شد...
ته: فقط ساکت شو جئون
کوک: من میرم پیش جین هیونگ
رفتم پیش جین هیونگ
جین: چی شده باز
کوک: نمیدونم تهیونگ عصبانیه
جین: بعدا خودش حالش خوب میشه
☆ ۱۱ و نیم شب ☆
ته:....
☆♡
هوپی: چشماشو نگا چقدر درشته
ته: بشین سرجات جناب جئون شما تب داری
اسامی: هان چی چی
تهیونگ دستشو گذاشت رو پیشونیم
ته: تب داره دستتو بزار
تهیونگو بغل کردم
یونا: واو عکس بگیر عکس بگیر
ته: چی شده بیبی بانی
کوک: سرده
یونگی: یک دو سه چهار پنچ پنچ لایه لباس تنته بازم سردته
جین: نامجون یونگی هوسوک بریم
رفتن
اسامی: مامان بابا داماد آیندتون
جیمین: آ سلام من پارک جیمینم
رونا: عر دوتا جوجه گیر هم افتادن
تهیونگو ول کردم که رفت عقب منم بلند شدم دستامو دور گردنش حلقه کردم و پاهامو دور کمرش
جونگی: سوهو عکس بگیر عکس بدو
سوهو: دارم میگیرم
ته: خب من نمیتونم امروز از زیر کار در برم کوک بیا پایین من برم....
کوک: نمیخوام منم ببر
ته: من چطور تورو ببرم اخه
کوک: منم ببر هق " گریه "
یونا و رونا: کیم تهیونگ " ترسناک"
ته: باشه باشه تورم میبرم فقط بیا پایین
پریدم پایین
کوک: خب بریم
جیمین: هان؟ چی شد؟ ودف؟
اسامی: خب فعلا مواظب بچم باش
ته: چرا تو هی به این میگی بچم؟
اسامی: وقتی بچه بود تقریبا از دو سالگی تا هفت سالگی به من میگفت مامان
رونا: اون موفق من خیلی فشار میخوردم
♡ محل کار تهیونگ ♡
رئیس لی: تهیونگ توکه باز با خودت....
کوک: سلام " کیوت "
رئیس لی: اکلیلی شدم بچه ها بیاین نگاه کنین
سوهون: عرررررر این مال کیه
ته: مال منه
چانمی: پشمام شنیده بودم قطب های مخالف همو جذب میکنن ولی این به روایت تصویرههههههه
جی هیون: اسمت چیه خوشکل خاله
ونا: گفتی چند سالشه
ته: من ایچی درمورد سنش نگفتم
ونا: بنال
ته: حدس بزنید
رئیس لی: ۱۴
سوهون: ۱5
چانمی: ۱۶
جی هیون: 14
ونا: زیادش ۱۷
جین: جونگکوکی
کوک: هیونگ
پریدم بغلش
ته: ۱۸ سالشه
رئیس لی: نه بابا این
کوک: مگه من چمه که نباید 1۸ سالم باشه
ونا: میای بغل من
ته: بدو بیا اینجا
رفتم پیش تهیونگ
کوک: چرا اینا انقدر عجیبن
ته: نمیدونم
جیمین: سلام رئیس
رفتم پیش تهیونگ کنارش نشستم
دیا: دایی کجایی پسر عموم عاشق یکی دیگه شده تازه منم زد خدا لعنتش کنه اون جئون عوضیو
رئیس لی: پسر عموت کیه
دیا: کیم تهیونگ
رئیس لی: حرف دهنتو بفهم اون بچه مگه چشه خیلیم کیوت و نازه
ته: دختره ی حروم زاده ی هرزه " عربده "
کوک: تهیونگ بشین سرجات
دیا: اوه اوه این احمق
تهیونگ خیلی اروم و ریلکس نشست سر جاش
اومد نزدیک تهیونگ و بهش یه عکس نشون داد
دیا: این همین نیست
ته: یه لحظه بیا بیرون دیا
رفتن بیرون و باهم بحث کردن بعد تهیونگ با عصبانیت اومد تو ولی خودشو اروم کرد و نشست
کوک: چیزی شد...
ته: فقط ساکت شو جئون
کوک: من میرم پیش جین هیونگ
رفتم پیش جین هیونگ
جین: چی شده باز
کوک: نمیدونم تهیونگ عصبانیه
جین: بعدا خودش حالش خوب میشه
☆ ۱۱ و نیم شب ☆
ته:....
☆♡
۷.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.