عشق پنهان پارت 8
کارینا : من بدون تو نمیتونم زندگی کنم...
از زبون جیهیو:
کارینا با چشمای اشکی با سرعت رفت طرف دستشویی میخواستم به جونگکوک بگم که دیدم جونگکوک داره میره پیش تهیونگ. واقعا میخواستم ببینم ت گذشته چه اتفاقی براشون افتاده...
*جیمین یهو میاد
جیهیو : یاا ترسیدم
جیمین : ببخشید بیا این ابمیوه رو بخور
جیهیو : نمیخام
جیمین : بیا دیه
جیهیو : عه نمیخام دیگههه
جیمین : باشه خوب..
جیهیو : من نمیفهمم اخر سر اینا باهم دشمنن یا رفیقن یه روز قهر یه روز اشتی عیش
جیمین : چرا انقدر عصبانی ای حالا
جیهیو : من عصبانیمممممم؟ (با داد)
جیمین : عصبانی میشی جذاب تر میشی
جیهیو : هار هار
جیمین : عاشقتم..
*از زبون جیهیو
با این حرفش قلبم به تپش افتاد ولی چرا من هی حسی بهش نداشتم؟
از زبون جیهیو:
کارینا با چشمای اشکی با سرعت رفت طرف دستشویی میخواستم به جونگکوک بگم که دیدم جونگکوک داره میره پیش تهیونگ. واقعا میخواستم ببینم ت گذشته چه اتفاقی براشون افتاده...
*جیمین یهو میاد
جیهیو : یاا ترسیدم
جیمین : ببخشید بیا این ابمیوه رو بخور
جیهیو : نمیخام
جیمین : بیا دیه
جیهیو : عه نمیخام دیگههه
جیمین : باشه خوب..
جیهیو : من نمیفهمم اخر سر اینا باهم دشمنن یا رفیقن یه روز قهر یه روز اشتی عیش
جیمین : چرا انقدر عصبانی ای حالا
جیهیو : من عصبانیمممممم؟ (با داد)
جیمین : عصبانی میشی جذاب تر میشی
جیهیو : هار هار
جیمین : عاشقتم..
*از زبون جیهیو
با این حرفش قلبم به تپش افتاد ولی چرا من هی حسی بهش نداشتم؟
۱۵.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.