فرشته کوچولوم پارت ۱۵
پنج ماه بعد....
پنج ماهه که گذشته از اون اتفاق شوم و همچنین تلخ
پنج ماهه که دیگه ندارمش دیگه حسش نمی کنم دیگه دستای کوچولوش رو دستام نمی گیرم اون رفته
اونم برای همیشه
زندگیم بعد اینکه اومد نورانی و امید بخش شد ولی بعد از اینکه رفت دوباره تاریک و خفناک شد فرشته کوچولوم تو روز تولدش من رو ترک کرد
پلیس دیگه خسته شده تا مجرم رو پیدا کنه اون عوضی حتی ی سرنخ هم از خودش بجا نذاشته
تو دلم اشوبه اونا ذره ای منو درک نمی کنن همه دارن مرگ فرشته کوچولوم رو فراموش میکنن این خیلی واسم عذاب اوره
اولا باز میگفتم اگه مجرم پیدا بشه میتونم باز یکم هم شده اروم باشم ولی الان پنج ماه شده که پیدا نشده دیگه همه از پیدا کردنش قط امید کردن و پلیس هم برای همیشه پرونده اتم رو بست
دیگه اشکی تو چشمام نمونده بود کل بدنم خشک بود تو اتاقم خودم رو زندانی کرده بودم برادرم هی بهم سر میزد ولی اونم دیگه امیدی نداشت
میتونم به جرعت بگم بعد رفتنش تبدیل شدم به ی اجر خام
رو تخت بودم ی چرخ به این ور زدم تیغ رو از دستم برداشتم و به رگ دستم نزدیک کردم
با اینکه خیلی دلم میخواست انتقام فرشته کوچولو رو از اون عوضی بگیرم ولی دیگه خسته بودم و هم دلم برای اتم تنگ بود حداقل بعد کشتن خودم میرم پیشش تیغ رو محکم رو رگم فشار دادم
خون از دستام شروع به ریختن کردن
چشمام داشت تاریک میشد
بعد چند دقیقه دستام سست شد و افتاد....
ویو شوگا
شوگا: اقای دکتر الان شما جدی بودین( با گریه)
دکتر : بله اقای مین من واقعا متاسفم
🦋.......................
پنج ماهه که گذشته از اون اتفاق شوم و همچنین تلخ
پنج ماهه که دیگه ندارمش دیگه حسش نمی کنم دیگه دستای کوچولوش رو دستام نمی گیرم اون رفته
اونم برای همیشه
زندگیم بعد اینکه اومد نورانی و امید بخش شد ولی بعد از اینکه رفت دوباره تاریک و خفناک شد فرشته کوچولوم تو روز تولدش من رو ترک کرد
پلیس دیگه خسته شده تا مجرم رو پیدا کنه اون عوضی حتی ی سرنخ هم از خودش بجا نذاشته
تو دلم اشوبه اونا ذره ای منو درک نمی کنن همه دارن مرگ فرشته کوچولوم رو فراموش میکنن این خیلی واسم عذاب اوره
اولا باز میگفتم اگه مجرم پیدا بشه میتونم باز یکم هم شده اروم باشم ولی الان پنج ماه شده که پیدا نشده دیگه همه از پیدا کردنش قط امید کردن و پلیس هم برای همیشه پرونده اتم رو بست
دیگه اشکی تو چشمام نمونده بود کل بدنم خشک بود تو اتاقم خودم رو زندانی کرده بودم برادرم هی بهم سر میزد ولی اونم دیگه امیدی نداشت
میتونم به جرعت بگم بعد رفتنش تبدیل شدم به ی اجر خام
رو تخت بودم ی چرخ به این ور زدم تیغ رو از دستم برداشتم و به رگ دستم نزدیک کردم
با اینکه خیلی دلم میخواست انتقام فرشته کوچولو رو از اون عوضی بگیرم ولی دیگه خسته بودم و هم دلم برای اتم تنگ بود حداقل بعد کشتن خودم میرم پیشش تیغ رو محکم رو رگم فشار دادم
خون از دستام شروع به ریختن کردن
چشمام داشت تاریک میشد
بعد چند دقیقه دستام سست شد و افتاد....
ویو شوگا
شوگا: اقای دکتر الان شما جدی بودین( با گریه)
دکتر : بله اقای مین من واقعا متاسفم
🦋.......................
۹.۹k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.