نگاه اول پارت پنجم
ات: چون دوست ندارم وقتی زشتم ببینیمم
کوک: توهمیشه خوشگلی(محو در ات)
ات: هوم؟ ام.. مرسی..
کوک: ات
ات: بله؟
کوک: 사랑해요
ات: ها؟
کوک: 사랑해요
ات؛ یعنی.. یعنی چی؟ تو.. تو چرا باید.. خب من...
کوک نزاشت حرف ات تموم شه و لباشو گذاشت رو لبای ات و اروم مک میزد
بعد سه دقیقه جدا شدن
کوک: یعنی بعد این هم.. نمیتونم 내가 당신을 사랑합니까?
ات؛ خب. خب.. منم... منم 사랑해요
کوک: جدی؟
ات: اوهوم..
کوک: تو.. الان مال منی دیگه نه؟
ات: ام.. فکر کنم..
کوک: خوشحالم دارمت ات
ات: حیح.. منم.. همینطور جونگ..
کوک: دیگه جونگکوک نه.. کوک.. یا کوکی.. حله؟
ات: ا.. اوهوم.. کوک.. کوکی..
کوک: حالا بیا بریم دور دور
ات: بریییییممم(ذوق)
کوک: کیوتچه(خنده)
(ناموسا خستم امتحانا فشار اورده رفتن شهربازی و خرید و سینما و تلکابین و دریا و ناهار و شام خوردن دیگه)
شب_ اتاق کوک
کوک*
رو تخت دراز کشیدم و ات رو تماشا میکردم که داره با ذوق لباسا و وسایلشو میچینه
کوک: خوشگل خانوم نمیخوای خستگیه من از بین بره؟
ات: نهه میخام اینارو نگاه کنمم وایی این روش اردکک دارهههه ببیننن(مخاطب من میدونم توهم یاد اهم.. های خودمون افتادی)
کوک: خنده*حالا بیا اینجا اونارو بعدا ببیننن
ات پاشد اومد رو شکم کوک نشست
کوک: چقدر بشر میتونه خوشگل باشه..
ات: عهه نگووو خجالت میکشممم
کوک: تو نمیگممممم
ات: کیووووو میگییییی؟
کوک گوشیشو در اورد و عکس یه دخترو نشون داد
ات: عهههههه این منمممم.. اینو کی گرفتیییی؟
کوک: وقتی تو سینما داشتی چیپس و ماست میخوردی(خنده)
ات: گفتم نگییرررر
کوک: نمیتونم از اموال خودم عکس داشته باشم؟
ات: نخیر چون اموالت توشون خوب نیست
کوک: اتفاقا من اموالمو اینجوری دوست دارم
ات: ایشششش..
ات کنار کوک دراز کشید
ات: توهم خیلی جذابی..
کوک: میدونم.. همه دخترا میگن..
ات: مثلا کیاااا؟
کوک: مثلا دخترام...
ات: دخترات؟ مگه.. من فقط نیستم؟
کوک: اونا دخترای شرکتن(خنده)
ات: عهههه چرا بهشون میگیی دختراممم
کوک: چون تو شرکت دخترم صداشون میکنم
ات: نهههههه نمیخاااامممممممم
کوک: دیگه نمیشه کاریش کرد بیب
ات: قهرم
برگشت اونور
کوک: قهر نکننن
ات خواست چیزی بگه که در باز شد و دوست دختر قبلیه کوک(اسمش یادم رفت) وارد شد
د: ک.. کوک؟
کوک: اینجا چیکار میکنی(سرد)
د: ا.. ات؟
ات: عا.. چیز.. ببین اصلا اونجوری..
کوک: ساکت(بلند)
د: تو منو بخاطر این ول کردی؟
کوک: اره چون دوستش دارم من تورو دوست نداشتم(داد)
ات گوششو گرفت و خودشو جمع کرد
د: چیه حالت بد شد؟ چجوری میخای اینو تحمل کنی؟ این مریضه سرش داد بزنی حالش بد میشه میوفته رو دستت میمیره بدبخت(داد)
کوک: خفه شو(داد)
ات زد زیر گریه
کوک: ه.. هیشش عزیزم.. اروم باشش.. چیزی نیست
ات: من.. من میترسممم(گریه)
کوک: گمشو بیرون(بم و ترسناک)
د: نمیرم من میخام..
کوک: توهمیشه خوشگلی(محو در ات)
ات: هوم؟ ام.. مرسی..
کوک: ات
ات: بله؟
کوک: 사랑해요
ات: ها؟
کوک: 사랑해요
ات؛ یعنی.. یعنی چی؟ تو.. تو چرا باید.. خب من...
کوک نزاشت حرف ات تموم شه و لباشو گذاشت رو لبای ات و اروم مک میزد
بعد سه دقیقه جدا شدن
کوک: یعنی بعد این هم.. نمیتونم 내가 당신을 사랑합니까?
ات؛ خب. خب.. منم... منم 사랑해요
کوک: جدی؟
ات: اوهوم..
کوک: تو.. الان مال منی دیگه نه؟
ات: ام.. فکر کنم..
کوک: خوشحالم دارمت ات
ات: حیح.. منم.. همینطور جونگ..
کوک: دیگه جونگکوک نه.. کوک.. یا کوکی.. حله؟
ات: ا.. اوهوم.. کوک.. کوکی..
کوک: حالا بیا بریم دور دور
ات: بریییییممم(ذوق)
کوک: کیوتچه(خنده)
(ناموسا خستم امتحانا فشار اورده رفتن شهربازی و خرید و سینما و تلکابین و دریا و ناهار و شام خوردن دیگه)
شب_ اتاق کوک
کوک*
رو تخت دراز کشیدم و ات رو تماشا میکردم که داره با ذوق لباسا و وسایلشو میچینه
کوک: خوشگل خانوم نمیخوای خستگیه من از بین بره؟
ات: نهه میخام اینارو نگاه کنمم وایی این روش اردکک دارهههه ببیننن(مخاطب من میدونم توهم یاد اهم.. های خودمون افتادی)
کوک: خنده*حالا بیا اینجا اونارو بعدا ببیننن
ات پاشد اومد رو شکم کوک نشست
کوک: چقدر بشر میتونه خوشگل باشه..
ات: عهه نگووو خجالت میکشممم
کوک: تو نمیگممممم
ات: کیووووو میگییییی؟
کوک گوشیشو در اورد و عکس یه دخترو نشون داد
ات: عهههههه این منمممم.. اینو کی گرفتیییی؟
کوک: وقتی تو سینما داشتی چیپس و ماست میخوردی(خنده)
ات: گفتم نگییرررر
کوک: نمیتونم از اموال خودم عکس داشته باشم؟
ات: نخیر چون اموالت توشون خوب نیست
کوک: اتفاقا من اموالمو اینجوری دوست دارم
ات: ایشششش..
ات کنار کوک دراز کشید
ات: توهم خیلی جذابی..
کوک: میدونم.. همه دخترا میگن..
ات: مثلا کیاااا؟
کوک: مثلا دخترام...
ات: دخترات؟ مگه.. من فقط نیستم؟
کوک: اونا دخترای شرکتن(خنده)
ات: عهههه چرا بهشون میگیی دختراممم
کوک: چون تو شرکت دخترم صداشون میکنم
ات: نهههههه نمیخاااامممممممم
کوک: دیگه نمیشه کاریش کرد بیب
ات: قهرم
برگشت اونور
کوک: قهر نکننن
ات خواست چیزی بگه که در باز شد و دوست دختر قبلیه کوک(اسمش یادم رفت) وارد شد
د: ک.. کوک؟
کوک: اینجا چیکار میکنی(سرد)
د: ا.. ات؟
ات: عا.. چیز.. ببین اصلا اونجوری..
کوک: ساکت(بلند)
د: تو منو بخاطر این ول کردی؟
کوک: اره چون دوستش دارم من تورو دوست نداشتم(داد)
ات گوششو گرفت و خودشو جمع کرد
د: چیه حالت بد شد؟ چجوری میخای اینو تحمل کنی؟ این مریضه سرش داد بزنی حالش بد میشه میوفته رو دستت میمیره بدبخت(داد)
کوک: خفه شو(داد)
ات زد زیر گریه
کوک: ه.. هیشش عزیزم.. اروم باشش.. چیزی نیست
ات: من.. من میترسممم(گریه)
کوک: گمشو بیرون(بم و ترسناک)
د: نمیرم من میخام..
۳.۳k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.