مادر شهیدم...پسرم،عزیزدلم،کسی که لحظه ای از من دور میشد د
مادر شهیدم...پسرم،عزیزدلم،کسی که لحظه ای از من دور میشد در فراغش میسوختم..میمردم و زنده میشدم تا برگردد...رفت با قد رعنایش،صورت زیبایش..ولی...چند استخوان و یک تکه لباس و یک پلاک خونین آوردند گفتند بیا پسرت را بگیر...باز خدایا شکرت...
۴۸۴
۳۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.